فرزندآوری
ما ایرانیها از اون قدیمها بچهدوست بودیم. یعنی پسر میرزا فتحالله کاتبباشی و دختر حاج غضنفر بزاز شب جمعه مصادف با اول خرداد که میرفتن تو اتاق کوچیکه ته خونه فتحالله زندگیشون رو شروع کنن، یک فروردین با یه بچه تپل مپل از اتاق خارج میشدن. این یک فروردین اگه میشد دو و خبری از بچه نبود زن فتحالله میگفت: « باید همون دختر حبیبالله رو میگرفتیم. این اجاقش کوره» بابا شاید گاز قطع بوده. صبر کن.
اما ازدواج تو این سالها فراز و نشیب زیاد داشته. گرونی و سختی زندگی باعث شده بعضیها بیخیال بچه بشن. معروفه که بچه روزیشو رو با خودش میاره. حالا این که روزیش رو به ریال میاره و پوشکش با دلار بالا میره یه بحث دیگس. حالا فکر کن بچه بیرونروی بگیره. هر بار بیماری رو نشون بده کمر باباش میشکنه.
تربیت بچهها هم فرق کرده. تو دهه شصت و هفتاد وقتی بچه یواشکی میرفت سر لواشکها مامانش چنان دمپایی نقطهزنی پرتاب میکرد که پاتریوت پیشش کمدقت بود ولی الان اگه از گاوصندوق خاله ساناز طلا برداره با جمله "عزیزم به نظرت رفتارت مناسب بود؟" به اتاقش فرستاده میشه تا درباره آثار دزدی بر اخلاق تحقیق کنه، اون هم با اینترنت نسل چهار!
بچهآوردن سختی خودش رو داره ولی شیرینیهاش بینظیره. میگی نه؟ امتحان کن. فقط بپا دیابتی نشی.
---------------
برای دیدن مطلب مرتبط:
طنزی در مورد ازدواج آسان