مرســـــــلون

بانک محتوای مذهبی مرسلون
MORSALUN.IR

خانه مطالب یلدای ما، یلدای اونا ؛ قسمت سوم
امتیاز کاربران 5

تولیدگر گرافیک

sepanta هستم. از تاریخ 06 اردیبهشت 1396 کنشگری رو شروع کردم و همواره سعی کردم بهترین باشم. در این مسیر آموزش های لازم را پیگیری و از اساتید و مشاوران در تولید محتوا استفاده می کنم. من در نقش تولیدگر با قالب های تولیدگر گرافیک تولید محتوا می کنم.
من در مرسلون تعداد 752 مطلب دارم که خوشحال میشم شما هم ذیل مطالبم نظر بنویسید و امتیاز بدید تا بتونم قوی تر کار کنم.


محیط انتشار
مخاطب
0 0
یلدای ما، یلدای اونا ؛ قسمت سوم

با 0 نقد و بررسی | 0 نظر | 0 دانلود | ارسال شده در تاریخ دوشنبه, 05 دی 01

خب، این از آیین زرتشت.

حالا بریم ببینیم دیدگاه مهرپرست‌ها چی بوده.

البته پیشنهاد می‌کنم قبل از بحث «ایزد مهر»، نرگس خانوم از جلوی تلویزیون بِره کنار! و حالا که سر پا وایساده، دو قدم بره آشپزخونه؛ اون ظرف میوه رو بردار بیاره تا ادامه بدیم.»

یه نگاهی به تلویزیون خاموش انداختم و یه نگاهی به خودم که اصلاً حواسم نبوده و تمام این مدت، سرپا ایستاده بودم!

همون‌جا نشستم و گفتم: «آخخخخخخ پاهام خشک شده! حالا یه کم استراحت کنم؛ بعد یه کاریش می‌کنیم.»

یلدا هم گفت: «آره خاله، حالا بقیه‌شو بگید. میوه باشه برای بعد.»

مامان گفت: «باشه. جونم براتون بگه که: یکی بود؛ یکی نبود؛ به قولِ مهرپرست‌ها، روزها همین طور داشت کوتاه و کوتاه‌تر می‌شد و شب‌ها بلند و. بلندتر.

تا این که رسیدند به بلندترین شب سال. یعنی شب آخر پاییز و اول زمستون. این شب، طول کشید و طول کشید تااااا این که خدای فروغ خورشید یا همون مهر یا میترا (که یک ایزد مذکر بود) متولد شد. بعد از اون، صبح شد و روزها شروع کردند به بلندتر شدن.

مهرپرست‌ها هم همین سال‌روز تولد مهر و تموم شدنِ اون شب شوم رو هر سال جشن می‌گرفتند.» (۹)

یه نگاهی به یلدا انداختم و با خنده گفتم: «یلدا جون، عزیزم! واقعاً برات متأسفم! اسم، نحس‌تر از این نبود روی تو بذارن؟!»

مامان سریع گفت: «اتفاقاً جالبه که بدونید کلمه «یلدا» اصلاً ایرانی نیست. این اسم رو نه زرتشتی‌ها روی شب اول زمستون گذاشتند و نه مهرپرست‌ها...»

پریدم وسط حرف مامان و گفتم: «یلدا جون! جمله قبلی رو اصلاح می‌کنم. این دفعه دیگه جمله سؤالی نیست. خَبَریه:

عزیزم وااااااقعاً برات متأسفم. اسم، نحس‌تر از این نبود روی تو بذارن. نقطه، سر خط !!»

یلدا از جاش بلند شد و دوید سمت من. منم بلند شدم و فرار کردم...

چند دور، دورِ هال رو دنبال هم چرخیدیم تا این که مامان با این جمله، جون مَنو نجات داد: «یلدا جان، خاله بیا بشین. ادامَش به نفع تو هستا!»

یلدا با تردید، سر جاش ایستاد و در حالی که نفس نفس می‌زد، گفت: «واقعاً ؟!»

ادامه دارد...

-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منابع:

۹- شب یلدا، علی بلوکباشی، ص ۱۷-۲۳؛ شب یلدا، سیما سلطانی (به نقل از ژاله آموزگار)، مجله بخارا، آذر و دی ۱۳۸۵، ش ۵۷، ص ۲۷۸-۲۷۹؛ فرهنگ فارسی معین، ذیل واژه یلدا

۱۰- فرهنگ فارسی عمید و فرهنگ فارسی معین و لغت‌نامه دهخدا، ذیل واژه یلدا


لینک مطالب مرتبط:

یلدای ما، یلدای اونا ؛قسمت اول

یلدای ما، یلدای اونا ؛ قسمت دوم

یلدای ما، یلدای اونا ؛ قسمت چهارم




نظرات 0 نظر

شما هم نظری بدهید
پرونده های ویژه نقد و بررسی آثار شبکه تولیدگران
تمامی حقوق برای تیم مرسلون محفوظ است | 1400 - 2021 ارتباط با ما