
صحراى بلا به وسعت تاريخ است وكاربه يک «يا ليتنى كنت معکم» ختم
نمى شود اگر مرد ميدان صداقتى، نيک درخويش بنگر كه تورانيزیا مرگ
انسى اين گونه هست ياخير! اگر هست كه هيج، تونيزاز قبله داران دايره
طوافى واكرنه ... ديگربه جاى آنكه بازبان «زيارت عاشورا» بخواني، درخيل
اصحاب آخر الزمانى حسين بادل به زيارت عاشورا برو، ضحاک بن عبدالله مشرقی
راكه مى شناسى! عصر عاشورا ازجبهه حق گريخت بعد از آنكه صبح تا شام را
در ركاب امام شمشیر زده بود خوف فرزند شک است وشك، زاييده شرک واین
هرسه، خوف وشك وشرك راهزنان طريق حق اند ... كه اگربا مرگ أنس
نگیری، خوف، راه تو را خواهد زد وامام را در صحراى بلا رها خواهى كرد ... (فتح خون)