چند سال قبل اتفاق تلخی، وسیله شد ما هم چشممان به دنیا بازتر شود و به قول برخی ها چندتا آدم حسابی ببینیم. از آن آدم هایی که هر چه علم و موفقیت هایشان بیشتر می شود روحیه خدمتشان به خلق و خشوع و خضوعشان در برابر خدا بیشتر می شود. از آنهایی که وقتی سلامشان می کنی، تازه مفهوم روی خوش داشتن با مردم ضمن رعایت اخلاقیات و شرعیات را می فهمی. از آن آدم های آسمانی ساکن زمین. آن قدر متفاوت که از داشتن شماره عضویت شبکه های اجتماعیشان احساس غرور می کنی. از آن آدم هایی که با دیدن آنلاین بودنشان حس تعلق و افتخار داری. آدم حسابی آشنای مادر اجازه داده بودند هر موقع سوالی داشتیم و ضرورتی ایجاد شد، برایشان پیامی ارسال کنیم.چند روزی بود پیامی ارسال کرده بودیم به کاربری شبکه پیامرسانشان و منتظر جواب بودیم.
از آنجایی که خدا به ما نظرداشت و گوشی اندروید در پیت ما از همان ابتدای ورودش به خانواده، در اتصال به اینترنت، مشکل داشت، پیام رسان های ما روی لپ تاپ نصب است. با خیلی از پیام رسان های سوغات آن سوی مرزها آشنا بودم بدون اینکه استفاده ای داشته باشم، جز یکی دو مورد که وقتی کارکردشان را برای خودم بررسی کردم دیدم مطلوبمان نیست که در احوالپرسی از یکی دو نفر از اعضای خانواده و یکی دو نفر دوست و آشنا، وامدار دولت یهود باشیم، کاربری ها را حذف و ترکشان کردم و به یک پیامرسان ملی بسنده.
مادر منتظر جواب بود. نمی خواستم عهدم را بشکنم.
از یکی دو هفته قبل از ارسال پیام، متوجه گشت و گذار بی معنا در پیامرسان وطینیم شده بودم، برای ادب کردن خودم، استفاده اش را محدود کردم به بعد از نماز صبح و ظهر و شب. کار سختی بود. اوایل بعد از روشن کردن لپ تاپ با اشتیاق و انتظار چند ساعته اولین کاری که می کردم، باز کردن پیامرسانم بود. هیچ دوست و آشنایی حس نمی کردم. به نظر می رسید تا به کسی سلامی نکنم، علیکی نمی شنوم. ذوقم کور می شد، کم کم عادت کردم و خیلی روزها ظهرها هم سری به کاربریم نمی زدم. خودم را دلداری می دادم: «اینکه خانه باشی و اینترنت باشد و بیکار باشی و پرهیز کنی مهم است. دوست و آشنا می خواهی چکار!». هنوز هم نیاز بود پرهیز را ادامه بدهم و این امتیاز را حفظ کنم.
بیچاره مادر. همه چیز فراهم ولی برای شنیدن خبر باید چند ساعت انتظار می کشید. در هر نوبت سراغ لپ تاپ که می رفتم برای مادر توضیح می دادم؛ هر روز آنلاین می شوند ولی پیام را باز نکرده اند. عکس العمل های متفاوتی می شنیدم.
خوش به حال آدم حسابی! علت هایی که خانواده برای جواب ندادنشان ردیف می کردند خیلی قشنگ و خلاقانه بود. دیده بودم دوست و فامیل پاسخگو نیستند، بین تعبیرها، منفی بافی هم هست. ولی برای آدم حسابی هیچ کس در عرض چند روز، با شنیدن خبر جواب ندادن در سه نوبت صبح و ظهر و شام حتی یک تعبیر منفی نبافت. برای کسی که همه ارتباط کلامیمان با او یک ساعت نمی شد، همه اطلاعاتمان از او یک اسم و فامیل و حرفه بود. اما رفتارشان چنان خانواده را تحت تاثیر قرار داده بود که به خود اجازه هیچ ذهنیت منفی نمی دادند.
درود بر انسان های مردی که با عملکردشان نه تنها افتخار خانواده و فامیل و جمع خود هستند، دیاری به وجودشان افتخار می کند.