از سردار تا سردار
دیشب فیلم موقعیت مهدی را دیدم. یکی از صحنههای تکاندهندهاش، آنجایی بود که پیکر حمید باکری زیر آتش دشمن مانده بود. برخی رزمندهها میخواستند بدن حمید را چون معاون لشگر و برادر فرمانده بود با زحمت بسیار به عقب برگردانند ولی مهدی، فرمانده لشگر، دستور داد یا پیکر همه شهدا را بیاورید یا حمید هم آنجا بماند. عاقبت، حمید همانجا ماند و البته مهدی هم سرنوشت مشابهی پیدا کرد.
یکی جنازه برادر را عقب نمیآورد، چون تبعیض است و یکی سیسمونی نوه را از ترکیه میآورد، چون جنس ترک بهتر است. از سردار تا سردار فرق بسیار است.