مرســـــــلون

بانک محتوای مذهبی مرسلون
MORSALUN.IR

خانه مطالب از دست دادن دارایی
امتیاز کاربران 5.0

تولیدگر متن

علی بهاری هستم. از تاریخ 25 اردیبهشت 1394 کنشگری رو شروع کردم و همواره سعی کردم بهترین باشم. در این مسیر آموزش های لازم را پیگیری و از اساتید و مشاوران در تولید محتوا استفاده می کنم. من در نقش تولیدگر با قالب های تولیدگر متن تولید محتوا می کنم.
من در مرسلون تعداد 520 مطلب دارم که خوشحال میشم شما هم ذیل مطالبم نظر بنویسید و امتیاز بدید تا بتونم قوی تر کار کنم.


محیط انتشار
مخاطب
0 0
از دست دادن دارایی

با 0 نقد و بررسی | 0 نظر | 0 دانلود | ارسال شده در تاریخ دوشنبه, 05 دی 01

از دست دادن دارایی

امروز می خواهیم براتون یه قصه تعریف کنیم. پس خوب گوش کنید. یکی بود و یکی نبود. غیر از خدای مهربون، هیچ کس نبود. خدا وکیلی کلیشه مسخره ایه ها. یعنی چی که فقط خدا بوده و هیچ کس نبوده و بعدش هم می گن یه آقا گرگه بود، یه موش کوچولو بود یا مثلا یه گوسفندی بود. بالاخره تکلیف ما رو معلوم کنین. اگه غیر از خدا کسی نبوده خوب هیچی دیگه. کلا قصه تعطیله. اگه غیر از خدا کسی بوده پس چرا میگید هیچ کس نبوده؟ مگه این که بخواهید ماجرا رو ببرید تو وحدت وجود و این که همه چیز خداست و خدا همه چیز و اینها که دیگه این بحث ها رو به کارشناسان حوزه عرفان واگذار می کنم.
بله عرض می کردم. یه چوپونی بود که خیلی گوسفند داشت و با توجه به قیمت گوشت باید بگیم سوپر تریلیاردر بود. ایشون هر روز گوسفندها رو با خودش می آورد داخل ویلا. لابد سوال می کنید این چوپون چرا گوسفندها رو به چراگاه نمی برد؟ مگه ویلا جای گوسفنده؟ بله جای گوسفنده. وقتی قرار باشه از گوسفند به عنوان جاساز استفاده کنید حتما جای گوسفند توی ویلاست. چرا؟ چون این چوپون نمای بی شرم، در واقع آشپزخونه صنعتی داشت. جنس اعلی می زد و کار می ذاشت وسط پشم این گوسفندها. بعد معتادها می اومدن و به بهانه ریختن خون واسه دفع قژا بلا گوسفند می خریدن و می بردن. حتی گاهی بین معتادها و مردم عادی تو کوچه دعوا می شد. به این صورت که طرف می اومد گوسفند رو از دست معتاد بزنه، معتاده می گفت «داداش! چرا دُژدی وقتی میشه با مژاکره حلش کرد؟ پشماش مال من، گوشتش مال تو.» که خود گوسفند با شنیدن این جمله می گفت: «پشمام!»
خلاصه یه روز این چوپون ساقی ما با خودش گفت من دارم اسباب شادی یک ملت رو فراهم می کنم. چرا خودم شاد نباشم؟ این رو گفت و نشست پای بساط. حالا نزن کی بزن. چون صنعتی بود و اثرگذار بعد یه ساعت داد زد: «آی گرگ! آی گرگ» همسایه ها ریختن تا کمکش کنن و گرگ رو از تو ویلا بندازن بیرون. اومدن دیدن خبری از گرگ نیست و چوپون داره قاه قاه می خنده. خلاصه این ها هم به تلافی، نفری یه گوسفند زدن زیر بغل و رفتن تو ویلاهاشون. نتیجه این شد که بعد دو ساعت از کل اون منطقه صدا می اومد آی گرگ! آی گرگ!
یه روز این چوپون بوخوری ما با خودش گفت: «دیگه مثل سابق حال نمیده. باید دوز رو ببرم بالا.» این شد که متاع دو هفته رو با یه پوک دود کرد و فرستاد هوا. آقا توهمش زد بالا و رفت بین گوسفندها و شروع کردن به بع بع کردن. وسط بع بع کردن هم گاهی می گفت من یه گوسفند هروئینی ام. بیایید منو بخورید. همون موقع یه گشتی از برادران زحمت کش نیروی انتظامی که به صورت اتفاقی دم در وایساده بود ریختن تو خونه و این چوپون نمای گوسفند رو با خودشون بردن و این چنین شد که یه تولیدکننده مال و اموالش رو به راحتی از دست داد.
آخرین خبری که ازش دارم اینه که همه گوسفندهاش مصادره و تحویل بیت المال شد و خودش هم الان تو زندان زده تو کار پرورش مرغ تا بتونه گام مهمی در صنعت طیور کشور برداره ایشالا. 
#علی_بهاری

لینک همین اثر: «https://www.cloob.com/u/ensan73/129476805»

 

نظرات 0 نظر

شما هم نظری بدهید
پرونده های ویژه نقد و بررسی آثار شبکه تولیدگران
تمامی حقوق برای تیم مرسلون محفوظ است | 1400 - 2021 ارتباط با ما