چندتا بچه توی کوچه بازی می کردن. یکدفعه توپ یکی شون خورد به شیشه همسایه و شکست...
همسایه عصبانی بیرون اومد، بچه ها همه سرشون رو انداختن پایین و عذر خواهی کردن
همسایه دلش سوخت و توپ چل تیکه رو برگردوند.
فردا و پس فردا هم همین اتفاق افتاد....
روز چهارم همسایه بیرون اومد و گفت: سه روز گفتم اشتباهی یه کاری کردید... اما حالا دیگه انگار یاد گرفتید و عادتتون شده... اشتباه یکی دو بار اتفاق می افته نه هر روز... و بعد توپی که حالا پاره شده بود رو جلوی بچه ها انداخت...
گاهی اصرار نشون دهنده علاقه است... خدا نکنه کسی به گناه اصرار کنه...