...الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ...
خداوند متعال در چندین آیه قرآن کریم، مسلمانان و شخص پیامبر را به جهت عبرت آموزی مسلمانان، مورد خطاب قرار داده و آنان را از اطاعت کفار و منافقان برحذر داشته است. در برخی از این آیات، نتیجه پیروی از کفار را خسران و شکست و عقب ماندگی می داند و تنها خداوند تبارک و تعالی را ولی و سرپرست مسلمانان دانسته و به اطاعت از خود دعوت کرده است. در این مقاله به چند آیه به اختصار اشاره می شود:
«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ تُطيعُوا الَّذينَ كَفَرُوا يَرُدُّوكُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خاسِرينَ بَلِ اللَّهُ مَوْلَئكُمْ وَ هُوَ خَيرُ النَّاصرِين» [1]
اى كسانى كه ايمان آوردهايد! اگر از كسانى كه كافر شدهاند اطاعت كنيد، شما را به گذشته هايتان بازمىگردانند؛ و سرانجام، زيانكار خواهيد شد. (آنها تكيهگاه شما نيستند،) بلكه ولى و سرپرست شما، خداست؛ و او بهترين ياوران است
تفسیر آیه:
آيه، نخست به مسلمانان اخطار مىكند و از پيروى آنها بر حذر مىدارد و مىگويد: اگر از كفار پيروى كنيد شما را به عقب برمىگردانند و پس از پيمودن راه پر افتخار تكامل معنوى و مادى در پرتو تعليمات اسلام، به نقطه اول كه نقطه كفر و فساد بود سقوط مىدهند و در اين موقع، بزرگترين زيانكارى دامنگير شما خواهد شد چه زيانى از اين بالاتر كه انسان، اسلام را با كفر و سعادت را با شقاوت وحقيقت را با باطل معاوضه كند.
سپس تاكيد مىكند كه شما بالاترين پشتيبان و بهترين ياور را داريد و مىگويد:
" بَلِ اللَّهُ مَوْلاكُمْ وَ هُوَ خَيْرُ النَّاصِرِينَ": خدا پشتيبان و سرپرست شما است و او بهترين ياوران است، ياورى است كه هرگز مغلوب نمىشود و هيچ قدرتى با قدرت او برابرى ندارد در حالى كه ياوران ديگر ممكن است گرفتار شكست و نابودى شوند. [2]
در آیه بعد، خداوند به سرانجام مؤمنان در اطاعت آنان از خداوند متعال و کافران در اطاعت آنان از غیر خدا اشاره می کند و به گونه ای دیگر مسلمانان را از اطاعت نامشروع برحذر می دارد:
«اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ» [3]
خداوند، ولى و سرپرست كسانى است كه ايمان آوردهاند؛ آنها را از ظلمتها، به سوى نور بيرون مىبرد. (اما) كسانى كه كافر شدند، اولياى آنها طاغوتها هستند؛ كه آنها را از نور، به سوى ظلمتها بيرون مىبرند؛ آنها اهل آتشند و هميشه در آن خواهند ماند.
تفسیر آیه:
در اينجا وضع مؤمنان و كافران را از نظر راهنما و رهبر مشخص مىكند، مىفرمايد:" خداوند ولى و سرپرست كسانى است كه ايمان آوردهاند" (اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا). و در پرتو اين ولايت و رهبرى" آنها را از ظلمتها به سوى نور خارج مىسازد" (يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ).
ممكن است گفته شود كه هدايت مؤمنان از ظلمتها به نور تحصيل حاصل است ولى با توجه به سلسله مراتب هدايت و ايمان، روشن مىشود كه چنين نيست زيرا مؤمنان در مسير هدايت و قرب الى اللَّه، شديدا محتاج راهنماييهاى الهى در هر مرحله هستند، و نيازمند هدايتهاى او در هر قدم، و در هر كار و برنامهاند، درست شبيه آنچه شبانه روز در نمازها مىگوييم: اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ،" خدايا پيوسته ما را به راه راست هدايت فرما".
سپس مىافزايد:" اما كسانى كه كافر شدند، اولياء آنها طاغوت (بت و شيطان و افراد جبار و منحرف) هستند كه آنها را از نور به سوى ظلمتها بيرون مىبرند" (وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ).
" به همين دليل آنها اهل آتشاند و براى هميشه در آن خواهند بود" (أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ).
در این آیه شریفه، تشبيه" ايمان" و" كفر" به" نور" و" ظلمت" رساترين تشبيهى است كه در اين مورد به نظر مىرسد نور، منبع حيات و همه بركات و آثار حياتى و سرچشمه رشد و نمو و تكامل و جنبش و تحرك است نور، آرام بخش و مطمئن كننده و آگاه كننده و نشان دهنده است در حالى كه ظلمت، رمز سكوت و مرگ، خواب و نادانى، ظلالت و وحشت مىباشد ايمان و كفر نيز چنين هستند.
همچنین در اين آيه و آيات مشابه آن در قرآن مجيد، ظلمت به صيغه" جمع" آورده شده (ظلمات) و نور به صيغه" مفرد" و اين اشاره به آن است كه در راه حق، هيچگونه پراكندگى و دوگانگى وجود ندارد بلكه سراسر وحدت و يگانگى است. ولى باطل و كفر، مركز انواع اختلافها و پراكندگيها است حتى اهل باطل در باطل خود هماهنگ نيستند و وحدت هدف ندارند درست مانند خطوط انحرافى است كه در ميان دو نقطه كشيده مىشود كه تعداد آن در دو طرف" خط مستقيم" بىشمار و نامحدود است. [4]
«فَلا تُطِعِ الْكافِرينَ وَ جاهِدْهُمْ بِهِ جِهاداً كَبيراً» [5]
بنا بر اين از كافران اطاعت مكن، و بوسيله آن [قرآن] با آنان جهاد بزرگى بنما.
تفسیرآیه:
در این آیه شریفه که مخاطب آن پیامبر اسلام می باشد، از اطاعت کفار نهی شده است و سپس فرمان جهاد با کافران داده شده است. نکته ای که در تفسیر این آیه وجود دارد مرجع ضمیر در «به» است. بنابر برخی تفاسیر، مرجع ضمیر در این آیه، «قرآن» است که از آیات سابق، قابل استفاده است. اما بنابر نظر برخی از علماء، مرجع ضمیر در این کلمه، قسمت اول آیه، یعنی «فَلا تُطِعِ الْكافِرينَ» است. بنابراین ترجمه آیه به این صورت خواهد بود: از كافران اطاعت مكن، و بوسيله عدم اطاعت از کفار، با آنان جهاد بزرگى بنما.
بنابراین عدم اطاعت از کفار، مصداق جهاد کبیر است. [6]
این معنا در برخی تفاسیر آمده است:
صاحب تفسیر کنز الدقائق در تفسیر این آیه شریفه می نویسد:
«وَ جاهِدْهُمْ بِهِ: بالقرآن. أو: بترك طاعتهم الّذي يدلّ عليه، فَلا تُطِعِ. و المعنى أنّهم. يجتهدون في إبطال حقّك، فقابلهم بالاجتهاد في مخالفتهم و إزاحة باطلهم». [7]
مقصود از عبارت «وَ جاهِدْهُمْ بِهِ»، این است که با قرآن با کافران جهاد کن و یا اینکه مقصود این است که با عدم اطاعت از آنان با آنها جهاد کن. معنای دوم از عبارت «فَلا تُطِعِ»، قابل استفاده است. و معنای آن این است که آنها برای باطل کردن حق تو کوشش می کنند، بنابراین تو نیز با مخالفت با آنها و از بین بردن باطلشان، با آنان جهاد کن.
اطاعت از کفار در آیات متعدد مورد نکوهش قرار گرفته است که به جهت رعایت اختصار به ذکر دو مورد دیگر بسنده می کنیم:
«يا أَيُّهَا النَّبِيُّ اتَّقِ اللَّهَ وَ لا تُطِعِ الْكافِرينَ وَ الْمُنافِقينَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَليماً حَكيماً» [8]
اى پيامبر! تقواى الهى پيشه كن و از كافران و منافقان اطاعت مكن كه خداوند عالم و حكيم است.
«وَ لا تُطِعِ الْكافِرينَ وَ الْمُنافِقينَ وَ دَعْ أَذاهُمْ وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ وَ كَفى بِاللَّهِ وَكيلاً» [9]
و از كافران و منافقان اطاعت مكن، و به آزارهاى آنها اعتنا منما، و بر خدا توكّل كن، و همين بس كه خدا حامى
مدافع (تو) است.
پی نوشت:
[1]آل عمران، 150- 149
[2]مکارم شیرازی، تفسير نمونه، ج3، ص 124
[3]البقرة، 257
[4]مکارم شیرازی، تفسير نمونه، ج2، ص 284
[5]الفرقان، 52
[6]آیه الله سید ابوالحسن مهدوی به نقل از مقام معظم رهبری. http://www.rasanews.ir/detail/news/454940/75
[7]قمی مشهدی، تفسير كنز الدقائق و بحر الغرائب،ج9، ص 409
[8]الأحزاب، 1
[9]الأحزاب، 48