امسال تصمیم گرفتم به عنوان یک رای اولی توی انتخابات شرکت کنم، دنبال این بودم به چه کسی باید رای بدم.
از پدرم مشورت گرفتم گفت به اونی رای بده که همت بلندی داره پدر بزرگمم میگفت ببین بابات به کی رای میده؛ تو به رقیبش رای بده!!
بابا بزرگم از زمان ازدواج بابام باهاش مشکل داره! چون بابام به جای اینکه با دختر عموش که پدربزرگم پیشنهاد داده بود ازدواج کنه، با مامانم که دختر خالش بود و به عبارتی دختر باجناق بابا بزرگ میشد ازدواج کرد! از همون موقع بابابزرگ همه کارهاش را برعکس بابام انجام میده! تا این حد که زمستون چند سال پیش بابام گفت بریم جنوب داخل دریا شنا کنیم؛ اما بابا بزرگ ترجیح داد بره ارومیه توی دریاچه نمک شنا کنه! بگذریم..
خلاصه اینکه از بابا و بابابزرگ حرف درست و درمونی نصیب من نشد.
ظهر رفتم مراسم روضه خوانی مسجد محلمون که شیخ محل توی سخنرانیش از کربلا یه گریزی به انتخابات زد و گفت: حاکم اگر اصلح نباشد میشود یزید؛ در انتخابات دقت کنید توی لشگر چه کسی هستین! سریع گوشی را در اوردم توی نت زدم اصلح یعنی چه؟ اومد: افعل تفضیل صالح میشود اصلح!!!
گوشی رو دوباره گذاشتم توی جیبم و مشتاقانه به صدای جانسوز شیخ گوش دادم و منتظر بودم که مراسم تموم بشه تا از خودش بپرسم این اصلح که گفت یعنی چه؟ بعد روضه خونی شیخ، تا لامپ ها را روشن کردن دیدم شیخ نیست! نفهمیدم شیخ چه وقت و چجوری رفت بیرون که من ندیدمش، بدو بدو رفتم سمت درب حیاط مسجد که دیدم شیخ کنار ماشینش وایستاده و میخواد سوار ماشینش بشه . رفتم سمتش سلام احوالی کردم، و سوالمو پرسیدم، شیخ گفت: ببین عزیزم، به کسی رای بده که خدا پیغمبر رو بشناسه، با دین و حرف خدا آشنا باشه، حلال و حرام بدونه، ظاهر مذهبی و متدین داشته باشه و.... همینجور شیخ داشت نشونه های اصلح رو میگفت که به ذهنم رسید اصلح یعنی کسی که شیخ باشه!چون درس دین خونده و همه اینا رو بلده!
تا اومدم این کشف جدیدمو به شیخ بگم؛ شیخ دستی زد روی شونم و گفت: میدونی چرا گفتم این نشونه ها رو داشته باشه؟ چون فقط یک همچین آدمی میتونه توی جامعه عدالت ایجاد کنه! و همینجور که این دستش را از روی شونم برمیداشت؛ با اون یکی دستش ، شش پرس غذای نذری را گذاشت داخل ماشینش و با من خدافظی کرد.
شیخ رفت و با رفتنش مرا در فکر عدالت فرو برد!