مرســـــــلون

بانک محتوای مذهبی مرسلون
MORSALUN.IR

خانه مطالب انشای یک کودک روستایی
امتیاز کاربران 5.0

تولیدگر متن

علی بهاری هستم. از تاریخ 25 اردیبهشت 1394 کنشگری رو شروع کردم و همواره سعی کردم بهترین باشم. در این مسیر آموزش های لازم را پیگیری و از اساتید و مشاوران در تولید محتوا استفاده می کنم. من در نقش تولیدگر با قالب های تولیدگر متن تولید محتوا می کنم.
من در مرسلون تعداد 520 مطلب دارم که خوشحال میشم شما هم ذیل مطالبم نظر بنویسید و امتیاز بدید تا بتونم قوی تر کار کنم.


محیط انتشار
مخاطب
0 0
انشای یک کودک روستایی

با 0 نقد و بررسی | 0 نظر | 0 دانلود | ارسال شده در تاریخ دوشنبه, 05 دی 01

موضوع انشاء: الگوی شما کیست؟

الگوی من در زندگی شوهر عمه ام می باشد. زیرا در طول یک سال مدیریتش توانست سه خانه ی بزرگ و چهار ماشین شیک بخرد. ولی پدر من همچنان روی تراکتور زمین شخم می زند و با کمباین قدیمی اش گندم درو می کند. او حتی پول ندارد کمباین جدید بخرد.
ما هیچ وقت مسافرت نمی رویم و هر وقت دل مان می گیرد سوار تراکتور پدر می شویم و وسط مزرعه، زیرانداز پهن می کنیم و املت می پزیم ولی شوهر عمه ام هر سال به فرانسه و آلمان سفر می کند. زیر عکس های پروفایل دختر عمه شهین، یا نوشته برج ایفل یا مجسمه آزادی اما عکس های پروفایل من یا کنار گاو مریض مان هست یا سوار بر خر اجاره ای مان.
عمه شهناز همیشه در دستش یک گوشی موبایل دارد که عکس سیب گاز زده پشت جلد آن است اما دست مادر من، همیشه سطل پر از شیر گاو است. یک بار به پدرم این ماجرا را گفتم. پدر رفت یک سیب از یخچال برداشت و گاز زد و گفت: «پسرم! اونها عکس سیب دارند ولی ما خود سیب رو داریم» ولی نمی دانم چرا احساس می کنم پدرم سرم کلاه گذاشته است!
پارسال پسر عمه رامین یک آهنگ خواند به نام «من دیگه از جوجه و میکس خسته شدم» از مادرم موقع پاک کردن سبزی شنیدم که داشت به خاله صغری می گفت 50 میلیون تومان هزینه ی ساختن آن آهنگ شده ولی همه اش با دستگاه است. مادر می گفت: «رامین اگر با صدای واقعی خودش بخواند، کبوترها از تخم گذاشتن می افتند.» من هم به خوانندگی علاقه دارم و می خواستم یک آهنگ بخوانم و نامش را بگذارم «گاو ما از همه پر شیرتره» ولی پدر گفت همین که در مزرعه و سوار بر تراکتور می خوانی نشان می دهد که خواننده ی موفقی هستی. نیازی نیست ترک بیرون بدهی حالا برو افسار خر رو باز کن و برش دار بیار.
هر وقت به پدرم می گویم چرا آن ها پولدارند و ما فقیریم؟ پدر در جواب می گوید: «اگه جواب بدم غیبت میشه!» یک بار از مادرم وقتی داشت سبزی پاک می کرد شنیدم شوهر عمه ام سر کار، رانت می خورد و همین باعث پولداری اش شده است. ولی من هر چه گشتم نتوانستم رانت پیدا کنم و بخورم. حتی به بقالی روستا رفتم و گفتم: «بی زحمت نیم کیلو رانت بدید» اما مش یعقوب خندید و گفت: «خدا بهت عقل بده پسرم.» فکر کنم رانت چیزی شبیه همان اسفناج بود که ملوان زبل می خورد و قوی می شد. من هم اگر روزی بتوانم رانت بخورم پولدار و خوش بخت می شوم. پس ما از این انشاء نتیجه می گیریم باید رانت خواران را الگوی زندگی مان قرار دهیم تا خوش بخت و موفق بشویم.

نظرات 0 نظر

شما هم نظری بدهید
پرونده های ویژه نقد و بررسی آثار شبکه تولیدگران
تمامی حقوق برای تیم مرسلون محفوظ است | 1400 - 2021 ارتباط با ما