7 سالم بود. بار اولی بود که به جلسه قرآن می رفتم. شور و شوق زیادی داشتم و در دلم لحظه شماری می کردم که نوبت خواندن من برسد. بعد از یک ساعت، بالاخره نوبتم شد. اعوذ بالله گفتم. آمدم بسم الله را بگویم که استاد گفت: «این چیزی که تلفظ کردی اعوز بالله بود نه اعوذ بالله» دومی را متفاوت از اولی تلفظ کرد. اصلاح کردم و ادامه دادم. بسم الله الرحمن الرحیم. دوباره خواندنم را قطع کرد و گفت: «پسرم! رحمان درسته نه رهمان. از ته حلق تلفظ کن» با ناراحتی سعی کردم درست کنم اما نشد. چند بار گفتم اما هر بار سرش را بالا می انداخت. از خجالت داشتم آب می شدم. 40-30 نفر در جلسه بودند و نگاه سنگین شان اذیتم می کرد. بعد از چند دقیقه سر و کله زدن با لحن تحقیرآمیزی گفت: «خیلی خوب! حالا بخون بقیه اش رو» و خواندم: «قل اعوذ برب الفلق» گفتم: «صبر کن. صبر کن. دو تا اشتباه داشتی. اولا حرف عین رو افتضاح تلفظ کردی» دیگر صدایش را نمی شنیدم. بغض کرده بودم و نزدیک بود بترکم. «ثانیا بچه جان آخه تو که هنوز نمی دونی قلقله چیه و حروف قطب جد رو نمی شناسی برای چی وقت ما رو می گیری؟ تو همون گوش کنی ثوابش بهت می رسه» زدم زیر گریه و از جلسه بیرون آمدم.
الان دو سالی می شود که دکترای علوم قرآن و حدیث گرفته ام اما هنوز در روخوانی مشکل دارم.