دیدم این مسئله واقعاً براش جدّیه تصمیم گرفتم شبههای که اون فرد تو فضای مجازی براش ایجاد کرده رو در حد فهم خودم حل کنم.
تو سکوت بستنیهامون رو خوردیم و تا اینکه سعید خواست از جاش بلند بشه بهش گفتم:
صبر کن چه عجلهایه کجا میخواهی بری؟
دستش رو گرفتم و دوباره نشوندمش روی صندلی
گفتم: اول چند تا سؤال میپرسم بعد این جریان قربانی رو حل میکنیم
قبول کرد و سؤالام رو دونه دونه ازش پرسیدم:
این فردی که دم از قربانی نکردن و حمایت از حیوانات میزد گیاهخوار بود؟
سعید: نه فکر نکنم
حدس زدم شاید به بحث زرتشت و باستانگرایی ربط داشته باشه پرسیدم:
اون بنده خدا حرفی از ایران باستان و زرتشت نزد
گفت: چرا اتفاقاً گفت که در ایران باستان ایرانیان حیوانات رو قربانی نمیکردن و این کار غیرانسانی است و یه سری چیزای دیگه هم گفت الان یادم نیست باید تو گوشیم نگاه کنم.
لبخندی زدم و گفتم:
پیدا شد پرتقال فروش...
متعجب نگاهم کرد و گفت:
یعنی چی؟ من که گفتم سر این ماجرا شوخی نکن
گفتم: تسلیم بابا شوخی نکردم که اصل ماجرا رو یافتم
سعید: بگو تا ما هم بدونیم
گفتم:
ببین با چند تا صغری، کبری ماجرا رو برات حل میکنم الان
ببین تو گوشت میخوری یا نه؟
سعید: آره
خب اگر نکشن این گوسفند و گاو و مرغها رو تو چه جوری میخوای گوشت بخوری؟
اینجا بهش میگن ذبح کردن، حیوان رو میکشن برای غذای روزانهی ماها
موقع عید قربان، مثل امروز بهش میگن قربانی میکشن و تقسیم میکنن بین مردم
به نظرت این کار، کار بدیه؟
روزای دیگه اگر گوسفند و گاو رو میکشن، برای فروش هست. اما امروز میکشن و مجانی بین مردم تقسیم میکنن چرا باید جلوی یه کار حسنه رو گرفت و بد جلوهاش داد
خب این از نوع لفظش
و اما اینکه بالاخره ما گوشت خواریم هر جور باشه از کباب و کنجه و... نمیگذریم.
ادامه دارد ...