من اصولا تو زندگی خیلی آدم حلیمیام. البته بچگیهام شبیه آش رشته بودم، نوجوونی کشک بادمجون شدم، جوونی املت، فکر کنم بازنشستگیام شبیه آبگوشت قنبیت باشه.
خب از بحث غذاهای سنتی ایرانی که بکشیم بیرون باید خدمت تون عرض کنم ما آدم ها متاسفانه نسبت به هم کم تحمل شدیم. زود به هم می پریم و دعوا می کنیم. مثلا همین دیروز تو خیابون دو تا ماشین با هم تصادف کرده بودند.
پرایدیه که بدجور جلو و عقب و درش رو مالیده بودند عصبانی از ماشین پیاده شد و داد زد: «هوووی! گاو چرون! ببین با عروسک خوشگلم چه کار کردی؟» اون یکی هم که مقصر بود از سانتافه پیاده شد و با پوزخند گفت: «به این آشغال خودرو میگی عروسک. این که بیشتر شبیه عروسک آنابله!» خودش و اطرافیانش غشغش خندیدند.
ما هم خندیدیم که یک هو دیدیم پرایدیه یه قمه از صندوق عقبش کشید بیرون و گفت: «الان یه عروسک آنابلی نشونت میدم که صد تا اَوِنجِرز از بغلش بزنه بیرون.» اون آقا سانتافهای اما آدم فرهنگیای به نظر میرسید. چون چند تا مجله نقد فیلم هم پشت شیشه ماشینش بود. بنابراین از کوره درنرفت. خیلی آروم و متین رفت از صندوق عقب یه دشنه گنده کشید بیرون و رفتند سمت هم.
قشنگ معلوم بود هر دو تا چیزی واسه از دست دادن ندارند. به خصوص پرایدیه. اومده بود که یا بکشه یا کشته بشه. خدا رو شکر همون لحظه سر و کله پلیس پیدا شد و به زور تیر هوایی جداشون کرد. من این صحنه رو که دیدم با خودم کلی فکر کردم و بعد از تحلیل عمیق روان شناختی و روان کاوی مقصرین گفتم: «اینها مشکل شون اینه که صبور نیستند.» به قول شاعر که میگه گر صبر کنی، ز قوره حلوا سازم.
البته تو شهر ما اگه صبر کنی قوره تبدیل به چیزهای دیگه هم میشه که حالا خیلی ... به هر حال صبور بودن خیلی خوبه به خصوص تو این شرایط اقتصادی. مثلا از فلان مسئول اقتصادی کشور میپرسن «ببخشید مردم خیلی تحت فشارند.
برنامه تون چیه واسه کاهش فشارها؟» طرف، بغض میکنه و تو دوربین نگاه میکنه و میگه: «می فهمم. ما همه تحت فشاریم. چارهای جز صبر نیست. ایشالا از این بحران هم به سلامت عبور می کنیم و وارد بحران بعدی میشیم.» و بعد خودش در شرایطی که داره با دستمال، اشک چشمش رو پاک می کنه وارد خودروی ضد گلوله امریکاییش میشه و میره پیش اهل و عیال به سمت زعفرانیه. وقتی بهش حرف می زنی میگه داریم پیچ تاریخی رو رد می کنیم. مرد حسابی جاده امام زاده داوود هم اینقدر پیچ نداره. این تاریخه یا زر ماکارون؟
یا مثلا به مدیر اداره میگی «آقا کارمندهات سه ماهه حقوق نگرفتن. دارند بد و بیراه بهت میگن. یه فکری به حالشون کن.» سری به نشانه تاسف تکون میده و میگه: «به هر حال باید درک شون کنیم. بندگان خدا تحت فشارند. امیدوارم حقوق اینها رو هم واریز کنند زودتر.» بعد از همون کارمندهای معترض به جرم تشویش اذهان کارمندهای دیگه و توهین به مدیر عامل شکایت میکنه و خودش هم میره اجلاسیه بین المللی مدیران موفق در پاتایا.
از همه این ها که بگذریم می رسیم به موفق ترین الگوی کنترل خشم. کسی که در شدائد و سختی ها و زیر بار بدترین توهین ها خم به ابرو نیاورد. او کسی نیست جز خود من! چیه؟ چرا می خند؟ انتظار داشتی بگم وین دایر یا برایان تریسی؟ این ها همه شون فیلم بازی می کنند و الا اخلاق شون با زن و بچه و اطرافیان از نادر شاه افشار بدتره. بله عرض می کردم بنده واقعا الگوی ادب و رفتار انسانی هستم. مثلا یه بار تو دوران دبیرستان معلم ریاضی مون منو برد پای تخته که معادله حل کنم. منم طبق معمول بلد نبودم.
البته نه این که هیچ درسی رو بلد نباشم. من جز ریاضی و فیزیک و شیمی و عربی و ادبیات و زبان و جغرافی و زیست و معارف و پرورشی تو درس دیگه ای مشکل نداشتم. خلاصه یه چند دقیقه مثل مجسمه ابوالهول نگاه کردم به اون معادله.
معلم که فهمید من بلد نیستم و الکی دارم می پیچونم برگشت جلوی بچه ها بهم گفت: «تو عین گوساله سامری هستی» من هم بلافاصله گفتم: «شما هم شبیه شتر ابوسفیانی» خلاصه دست به یقه شدیم و من هم از مدرسه اخراج شدم. این ماجرا تو زندگی من همیشه به عنوان یه سند افتخار ثبت میشه. هر کی جای من بود اون لحظه رفتار تندی می کرد ولی من با کنترل خشم و حفظ عفت کلام، هم حرمت معلمم رو حفظ کردم و هم تونستم از اون امتحان الاهی سربلند بیرون بیام. توفیق رفیق تان
پی نوشت: سبک زندگی و مدیریت اسلامی در نظام، دو موضوع پراهمیت در بیانیه گام دوم است که در این نوشته گذرا به آن پرداختیم