بلهبرون
تازگیها یه لیست اومده بود از توقعات یه دختر خانم واسه ازدواج. لیست رو که دیدم یاد خاطره رفیقم افتادم از بلهبرونش. میگفت:
زن دایی دختره نبض جلسه رو دست گرفته بود. با افتخار میگفت: «دختر خواهر شوهر من همه چیز کامله. از لای هر انگشتش ...» یکهو شوهر عمه من پرید وسط حرفش: «یه من چرک بیرون زده.» وقتی دید جو جلسه بدجور سنگین شده گفت: «معذرت میخوام. میفرمودید.» زن دایی ادامه داد: «بله میگفتم دختر ما خیلی کمال داره» که یکهو شوهر عمم گفت: «کمال خوبه. کامران نداشته باشه یه موقع!» من که دیدم الان کار به دعوا میکشه سریع جمع و جورش کردم و گفتم: «تو رو خدا به دل نگیرید. دو طرف شوخن. حالا گاهی زیادهروی میکنن.» زن دایی هم بیاعتناء به حرف من گفت: «شیربهای دختر ما، 300 میلیون تومن نقده که همون سر سفره عقد کامل میگیریم.» شوهر عمهام اومد مثلا منطقی انتقاد کنه. صداش رو صاف کرد، یه دونه موز برداشت و گفت: «ببخشید ایشون شیر چه دامی رو خوردن؟ شتر، گاو، گوسفند یا مادرشون؟»
من یه لبخند زدم و گفتم: «البته دور از جون مادرشون. منظور شوهر عمهام اینه که یکم گرون نیست؟» پدر دختره یه سیب برداشت و گفت: «اولا که سیب هم میوه خداست شما چه اصراری داری موز بخوری؟ شمردم تا حالا سه تا موز خوردی دله. ثانیا من خانمم رو تو بارداری خیلی تقویت کردم. یعنی اینقدر که من شیردهی خانمم رو تقویت کردم ... » یکهو شوهر عمهام ادامه داد: «اگر ایران گاوهاش رو تقویت میکرد الان اقتصاد لبنیات دنیا دستش بود.» که اینجا دیگه بابای دختره عصبانی شد و همهمون رو به شکل نیمه محترمانه بیرون کرد. درسته شوهرعمم با مفهومی به نام "شعور" آشنا نیست ولی خوب شد به هم خورد. خیلی سختگیر بودن. والا.
-----------------------------------------------------------------------------------
#علی_بهاری
#طلاق
#ازدواج
#تفاهم
@tanzac
لینک همین مطلب: «https://eitaa.com/tanzac/1312»