بسم الله الرحمن الرحیم
میعاد
تا بال و پر عشـق به جـانم دادنـد در وادی عاشقـــــان مکانم دادنـد
گفتم که کجاست کعبـه اهــل ولا درگاه حسین را نشــــــانم دادند
بـردیده ما اشــک روانی از اوـست در سینــه ما سوز نهانی از اوست
از مال جهـــان هیچ نداریم امـــا داریم حسینی که جهـان از اوسـت
کاروان امام حسین علیه السلام از ماه رجب به راه افتادند و رفته رفته به طرف میعادگاه شان ، کربلا نزدیک می شدند . امام حسین علیه السلام قدم قدم آنها را هدایت کرد تا به این قرارگاه الهی برسند . آنهایی که احساس می کردند درک سیاسی دارند ، و به حضرت می گفتند نروید ، اگر هم می روید ، اهل بیت را با خود نبرید ، نوامیس رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را با خودتان نبرید . آنها به حسب ظاهر پایان کار را می دیدند . این سفر یعنی شهادت امام حسین علیه السلام ، یعنی قطعه قطعه شدن جوان ها ، یعنی پر پر شدن علی اصغر . ولی نمی دانستند حضرت از ازل قول داده ؛؛ این روح های بلند از ازل با امام حسین علیه السلام عهد بستند . چطور امام حسین علیه السلام می تواند آنها را کنار بزند؟
برای هیچ کس به اندازه امام حسین علیه السلام اسارت خواهرش سخت نیست . برای هیچ کس به اندازه امام حسین علیه السلام شنیدن صدای العطش این دخترک ها در کربلا سخت نیست . برای هیچ کس تماشای بدن قطعه قطعه علی اکبر به اندازه امام حسین علیه السلام سخت نبوده است . هیچ کس به اندازه امام حسین علیه السلام آن سختی وداع را تحمل نکرده .
کسی که وقتی دشمن به طرف خیمه هایش حرکت کرد ، توانش را جمع گرد و فرمود : ااگر دین ندارید لااقل آزاده باشید ، با من می جنگید ، با اهل حرم چکار دارید؟
یا بقیه الله! چقدر برایش سخت بود . نه اهل بیت راضی شدند از امام حسین علیه السلام جدا بشوند و نه امام حسین راضی شد این ها را جا بگذارد . گویا اینها در مدینه قدم به قدم آماده می شدند تا به کربلا برسند .
زمانی که رسیدند حضرت فرمود : اسم این سرزمین چیست؟ غاضریه ، نینوا .
فرمود : آیا نام دیگری هم دارد؟
گفتند : کربلا .
فرمود : (الهّمَ إنّیِ أعُوُذُ بِکَ مِنَ الکَربِ . البَلاء)[2] ؛ خدایا! من از سختی و بلا به تو پناه می برم . فرمود : (إنزلوا هاهنا محطّ رحالنا ، و مسفک دمائنا ، و هنا محلّ قبورنا!)[3]؛ عزیزانم! بار بیاندازید این جا محل ریختن خون های ماست . اینجا محل دفن ماست .
سپس عزیزانش را جمع کرد . به اهل بیتش نگاه کرد و گریست . خدایا! می بینید بنی امیه با ما چه نمی کنند؟ حضرت آنها را آماده کرده بود . سپس بار خودشان را در این وداع برداشتند . وداع کردند و رفتند . حالا برای سفر اسارت آماده شده بودند . فقط دختر امام حسین علیه السلام بود که بی تابی می کرد . دل از بابا بر نمی داشت . نه امام حسین علیه السلام دست از دختر بر می داشت و نه دختر دل از بابا می کند . اجازه بدهید من می خواهم کنار بابا بماننم .
چون چاره نیست می روم و می گذارمت
ای پاره پاره تن به خـــدا می سپارمت
[1] فاطمه صغری
[2] اللهوف ص 80 ـ سوگنامه آل محمد ص 223 ـ منتهی الآمال ص 463
متن : فقام زهير بن القين و قال قد سمعنا هداك الله يا ابن رسول الله مقالتك و لو كانت الدنيا لنا باقية و كنا فيها مخلدين لأثرنا النهوض معك على الإقامة.و قال الراوي و قام هلال بن نافع البجلي فقال و الله ما كرهنا لقاء ربنا و إنا على نياتنا و بصائرنا نوالي من والاك و نعادي من عاداك. قال و قام برير بن خضير فقال و الله يا ابن رسول الله لقد من الله بك علينا أن نقاتل بين يديك و تقطع فيك أعضاؤنا ثم يكون جدك شفيعنا يوم القيامة. قال ثم إن الحسين ع قام و ركب و سار و كلما أراد المسير يمنعونه تارة و يسايرونه أخرى حتى بلغ كربلاء و كان ذلك في اليوم الثاني من المحرم
فلما وصلها قال ما اسم هذه الأرض فقيل كربلاء فقالع اللهم إني أعوذ بك من الكرب و البلاء ثم قال هذا موضع كرب و بلاء انزلوا هاهنا محط رحالنا و مسفك دمائنا و هنا محل قبورنا بهذا حدثني جدي رسول الله ص
فنزلوا جميعا و نزل الحر و أصحابه ناحية
و جلس الحسين ع يصلح سيفه و يقول
يا دهر أف لــك مـن خليل كم لك بالإشــــــراق و الأصيل
مـن طالــب و صاحـب قتيل و الدهـــر لا يقنــــــع بالبديل
و كـــــل حي سالك سبيـل مـــا أقرب الوعد مـــن الرحيل
و إنمـــــا الأمر إلى الجليـــل
قال الراوي فسمعت زينب بنت فاطمة ع ذلك فقالت يا أخي هذا كلام من أيقن بالقتل فقال ع نعم يا أختاه فقالت زينب وا ثكلاه ينعى الحسين ع إلى نفسه قال و بكى النسوة و لطمن الخدود و شققن الجيوب
[3] همان منبع
برچسبها: امام حسین, معرفت, شناخت, مظلومیت, عزت
+ نوشته شده در سه شنبه سیزدهم مهر ۱۳۹۵ساعت 22:6 توسط سیدمحمدمهدی مدنی | نظر بدهید