پناهندگی حسینعلی بهاء به سفارت روس
پس از اعدام علی محمد باب مدعی بابیت و قائمیت در تبریز، بابیانی که مراد و مولای خود را از دست داده بودند در 24 مرداد 1231 شمسی با سوء قصد به جان ناصرالدین شاه به خیال خود انتقام خود را از شاه قاجار گرفتند. در این ترور که ناصرالدین شاه جان سالم بدر برد، درباریان، سیاستمداران و شخص شاه و مادرش محرک اصلی این ترور را شخص حسینعلی نوری دانستند که حدود سه ماه بعد از تبعید به عراق، به تهران بازگشته است.
جالب اینجاست که این اتهام نه تنها از طرف مخالفین میرزا حسینعلی مطرح شد، بلکه از نظر شوقی ربانی اولین و آخرین ولی أمر بهائی نیز این اتهام به حسینعلی نه تنها بی اساس نبود، بلکه کاملاً طبیعی بود و جای هیچ تعجبی هم نداشت! وی پس از توضیح مقام و رتبۀ جدش میرزا حسینعلی بهاء در رهبری فتنه بابیان در کشور در کتاب قرن بدیع صفحه 167 می نویسد:
«جای تعجب نيست اگر در قضيۀ رمی شاه و اتفاقی به آن اهميت که به فاصلۀ قليل پس از معاودت آن حضرت به طهران رخ گشود افکار شاه و دولت و نظرات درباريان و ملت کلاً متوجه ايشان گرديده… در رأس معاندين و مخالفين، مادر شاه قرار داشت که آتش خشم و غضبش مشتعل گرديد و صراحتاً آن هيكل انور اقدس را محرّک اصلی و مسؤل حقيقی اين خطب (کار بزرگ) عظيم معرفی نمود».
ملاحظه می کنید از نظر پیشوای سوم فرقه بهائیت اتهامی که متوجه جناب میرزا حسینعلی نوری شده در این خطب عظیم چیزی نیست که فقط از سوی مادر شاه مطرح شده باشد. علاوه بر میرزا حسینعلی، میرزا آقاخان نوری صدر اعظم ناصرالدین شاه قاجار نیز متهم شمرده شده، لذا از دست او هم برای نجات جان همشهری اش کاری ساخته نیست.
از تاریخ فرقه بهائیت استفاده می شود که به حسینعلی پیشنهاد فرار و اختفاء داده شد. اما به کجا فرار کند؟ اگر گرفتار شود چگونه نجات پیدا کند؟ شاید این بار قبل از آنکه دولت روس دست بکار شود، او دستگیر و کشته گردد. لذا میرزا حسینعلی بهاء که تمامی جوانب مسئله را بررسی نموده بود، هیچ جای امنی به جز آغوش گرم امپراطوری دولت بهیّۀ روسیه برای خود نیافت! لذا به سفارت خانۀ دشمن این مرز و بوم پناه می برد.
عبدالحمید اشراق خاوری در کتاب تلخیص تاریخ نبیل زرندی صفحه 561 در این مورد می نویسد که جعفرقلی خان به دستور برادرش میرزا آقاخان نوری صدراعظم به میرزا حسینعلی بهاء چنین نوشت:
«صلاح آن است که مدتی در محلی مخفی بسر بريد تا اين هياهو و غوغا تسکين يابد اين نامه را با شخص امين و پير با تجربه به حضور مبارک به افجه فرستاد و به او تأکيد کرد که در خدمت حضرت بهاءالله بماند و بهر جا که انتخاب کنند در خدمتش عازم شود. حضرت بهاءاللّه پيشنهاد جعفر قلی خان را نپذيرفتند و روز ديگر سواره به اردوی شاه که در نياوران بود رفتند».