پیامبری از خطه مازندران
نقص کتاب بیان فارسی و عربی
خداوند متعال هر پیامبری را فراخور همان محیطی که در آن متولد شد و پرورش یافت، مبعوث به رسالت می نمود و معجزه ای شبیه به صنعت و فن رائج همان منطقه و زمان به فرستاده خویش عنایت می کرد تا قدرت تشخیص و تصدیق آن توسط مردم خصوصاً روشنفکران هر جامعه با اشراف و احاطه ای که به جزئیات و اصول کار خود دارند بهتر بتوانند صدق گفتار آن مدعی پیامبر را درک کنند و به او ایمان آورند.
در زمان حضرت موسی علیه السلام جادوگری رواج گسترده ای پیدا کرد؛ لهذا خداوند متعال نیز به پیامبرش عصا و ید بیضاء عطا نموده تا بر ساحران پیروز گردد. در زمان حضرت عیسی علیه السلام طب و پزشکی در بین مردم شام و فلسطین رواج بی سابقه ای پیدا کرد، بدنبال آن خدا به فرستاده اش معجزه بینا کردن کور مادرزاد و درمان بیماری های غیر قابل علاج حتی زنده کردن مردگان را مرحمت نمود. در زمان پیامبر اسلام فصاحت و بلاغت و فنون ادبی در میان اعراب به قدری افزایش پیدا کرد که خطبا و ادبا را خداوندان سخن می شمردند. در چنین کارزاری پیامبر اسلام مبعوث به رسالت گردید و با آوردن قرآن همه ارباب سخن را به حیرت انداخت و تا امروز کسی یافت نشد تا مانند قرآن یا یک سوره مانند آن یا حتی آیاتی همانند آیات إلهی بیاورد، جز اینکه رسوای خلائق شد.
دوازده قرن بعد از ظهور اسلام، جوانی از شیراز قیام کرد و ادعاهای مختلف و متضادی را مطرح ساخت. وی که علی محمد شیرازی مؤسس فرقه بابیه است، در ابتدا خود را باب و نماینده خاص امام دوازدهم حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف نامید. بعد از چهار سال مدعی شد که من خود امام زمان شیعیان حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه هستم و در سالهای آخر عمرش نیز مدعی نبوت و رسالت و در انتهاء مقام الوهیت را زیبنده خود دانست.
عبدالبهاء دومین رهبر فرقه بهائیت علی محمد شیرازی را پیامبری از پیامبران إلهی دانسته در کتاب مفاوضات صفحه 116 می گوید: «کلیه انبیاء بر دو قسمند قسمی نبی بالاستقلاند و متبوع و قسمی دیگر مستقل و تابع… آن مظاهر نبوت کلیه که بالاستقلال اشراق نموده اند مانند حضرت ابراهیم حضرت موسی حضرت عیسی حضرت محمد حضرت اعلی (علی محمد شیرازی) و جمال مبارک (حسینعلی بهاء)».
حال که یکی از ادعاهای علی محمد شیرازی نبوت بود و از نظر رهبر بهائیان نیز در عِداد پیامبران إلهی قرار گرفته است، ببینیم آیا وی همانند انبیای الهی معجزه ای داشته یا خیر؟ ابتدا باید گفت: از نظر فرقه بابی و بهائی راه شناخت انبیاء و صدق ادعای آنها نه معجزه بلکه چهار چیز می باشد و آنها عبارتند از: ادّعا، کتاب، استقامت و نفوذ. این را دلیل تقریر دانسته و معتقدند هرکس این چهار مورد را دارا بود، از جانب خدا مبعوث شده و پیامبر می باشد و هر کس این موارد اربعه را دارا نباشد او پیامبر نیست.
ما در این مقاله فقط قصد بررسی کتاب را داریم که بعنوان یکی از راه های ثبوت نبوت مدعیان بیان گردیده لذا می گوئیم: بهائیان کتاب بیان علی محمد شیرازی را کتاب شریعت وی دانسته که از طرف خدا بر او نازل شده است. اما با کمی بررسی معلوم می شود که علی محمد کتاب بیان را در قلعه ماکو شروع نمود و در قلعه چهریق به ادامه آن همت گماشت. وی ابتدا کتاب بیان عربی را به رشته تحریر در آورد که در آثارش از آن به کتاب الجزاء نام می برد.
وی سپس به نوشتن بيان فارسی رو آورد و این کتاب را پس از بيان عربی و در شرح و تفصل آن نگاشت که مخزن عمده عقائد دینی و احکام بابیت شمرده می شود. این کتاب به اعتقاد بهائیان بزرگترین اثر تشریعی علی محمد باب است که البته همانند بیان عربی به صورت ناقص از ناحیه خدای وی نازل گردیده، چرا که مدعی بابیت فرصت اتمام آن را پیدا نکرده و أجل به او مهلت نداده است.
بیان عربی که ابتدا به نگارش درآمده تا باب نوزده از واحد یازدهم نوشته شده و 152 باب کم دارد. همچنانکه بیان فارسی نیز ناقص بوده و تا باب دهم از واحد نهم نوشته شده و ۱۹۹ باب کم دارد، در حالی که علی محمد باب در ابتدای بیان فارسی ابواب این کتاب را به ۳۶۱ باب (۱۹ واحد و هر واحد ۱۹ باب) و به اصطلاح خود «عدد کلّشی» بخش نموده و در صفحه ۳ بیان فارسی در این زمینه می نویسد: «و به عین یقین نظر کن که ابواب دین بیان مترتب گشته به عدد کلّشی».
محتوای کتاب بیان عربی مطابق با کتاب بیان فارسی بوده ولی به صورت مختصرتر نگارش یافته است. هر دو کتاب از نظر ناقص بودن شبیه همدیگر می باشند. بهائیان معتقدند علت اتمام نیافتن ۳۶۱ باب بیان فارسی و همچنین بیان عربی، نشان دادن نزدیکی ظهور من یظهره الله موعود کتاب بیان می باشد! یا می گویند علی محمد باب اتمام کتابش را به جانشین خود که میرزا یحیی نوری بود حواله کرده است. حال چه این توجیهات را بپذیریم یا نپذیریم، باید گفت: مگر به گفته عبدالبهاء علی محمد شیرازی پیامبر خدا نبود، پس چرا باید کتاب او ناقص می ماند؟ پس تکلیف مؤمنین به باب چه می شود؟
برفرض که علت ناقص ماندن کتاب بیان، نزدیک بودن ظهور من یظهره الله باشد، اگر چنین است چرا وی در اول کتابش می نویسد: ابواب دین بیان به عدد کلشی مترتب گشت؟ آیا او نمی دانست که مؤفق به اتمام کتاب نمی شود؟ اگر نمی دانست پس جاهل بود و خود از آینده کتاب خود بی خبر و جمله دروغی نوشت که تا روز قیامت هر کسی آن را مطالعه کند، او را دروغگو می نامد نه پیامبر الهی.
ثانیاً، مگر بنا بود که من یظهره الله این کتاب را به اتمام برساند که بطور ناقص نازل شده است؟ رابعاً، برفرض محال بپذیریم میرزا حسینعلی بهاء همان من یظهره الله موعود کتاب بیان است، وی نه تنها این کتاب را به اتمام نرساند، بلکه آن را منسوخ اعلام کرد! خامساً، مگر تا حال سابقه داشته که خداوند کسی را به پیامبری برگزیند و آیاتی بعنوان معجزه بر او نازل کند، اما هنوز کتاب تکمیل نشده پیامبرش را قبض روح کرده از دنیا ببرد؟
خداوند متعال چنین کاری نه با تورات یهودیان کرد نه با انجیل مسیحیان و نه با قرآن مسلمانان؛ پس چگونه است که این بار در قرن نوزده میلادی که به گفته بهائیان، اقبال عمومی برای پذیرش دین جدید و کتاب آسمانی فراهم بود، کتاب بیان به صورت ناقص نازل و تا کنون نیز به اتمام نرسیده است؟ آیا این ناقص بودن کتاب با اعتقاد به دلیل تقریر بهائیان، دلیل بر این نیست که هم آورنده کتاب و هم ادعای او صحیح نبوده و از طرف پروردگار عالم نیامده بود؟
سادساً، بنابر گفته پیروان میرزا یحیی صبح أزل، وی جانشین واقعی علی محمد شیرازی است، حال باید از آنان پرسید که آیا میرزا یحیی کتاب بیان فارسی و عربی هر دو را به اتمام رساند؟ میرزا یحیی نوری نسبت به بیان عربی کاری انجام نداد و در مورد بیان فارسی هم فقط 47 باب از 199 باب باقیمانده بیان فارسی را نوشت و نتوانست آن را به پایان برساند. علاوه براینکه سبک نوشتن میرزا یحیی همانند علی محمد باب نیست. لذا برای چندمین بار این پرسش طرح می شود که چرا علی محمد کتاب بیان را به ۳۶۱ باب تقسیم نموده است؟
در پایان این نکته مهم را متذکر می شویم که بیان فارسی و عربی علاوه بر اشتباهات فاحش ادبی، فاقد هرگونه مطالب علمی می باشد و چیزهای عجیب و غریب زیادی در هر دو کتاب به چشم می خورد که باعث حیرت خوانندگان می شود. مثلاً، در بیان عربی با اینکه کتاب به صورت عربی نگارش یافته، اما عبارت هائی نیز به زبان فارسی در باب اول از واحد اول آن نوشته شده است. در حقیقت کتاب از کلمات عربی و فارسی تنیده شده که چنین خبطی از یک نویسنده معمولی سر نمی زند تا چه رسد از یک مدعی مهدویت و رسالت!