انتخابی ستودنی!
آرام و بی صدا بدون اینکه بایستم، خود را روی سنگ های سرد سُر دادم و به دیوار تکیه زدم. مثل همیشه بجای هر ذکر و دعایی چشم دوختم به زائرانی که رواق را پر کرده بودند. تماشای اشتیاقشان، دعا و ذکر و گریه هایشان را بیشتر از دعا و مناجات خودم دوست دارم. اثرش بر وجودم بیشتر از ذکر بی تامل است.
گوشه رواق چندتا وروجک چهار پنج ساله مشغول بازی بودند. چشم دوختم به آرامش و نشاطشان. اول نوبتی خودشان را روی سنگ ها سُر دادند. بعد بدو بدو و گرگم به هوا بازی کردند. بعد هم نشستند تا خستگی از تنشان بیرون برود. نگاهی کردند به اطراف و دور از چشم بزرگترها در تقلید از آنها، چند تا کتاب دعا و زیارتنامه و قرآن آوردند که به قول خودشان «دها» بخوانند. همینکه دور هم حلقه زدند خانمی که نزدیکشان نشسته بود با صدای خانم ناظم ها سعی کرد به آنها بفهماند این کتاب ها به درد آنها نمی خورد. انها را برگردانند به قفسه ها و بدون کتاب بازی کنند. بچه ها نگاهش کردند و بی توجه به کارشان ادامه دادند. چند دقیقه بعد پیرزنی غضب کرد و از اینکه قرآن را از دست یکیشان گرفت، صدای گریه و جیغ و فریاد بچه ها را در آورد ولی همچنان پا فشاری می کردند. مادرهایشان خط و نشان می کشیدند ولی حریف نبودند. این وسط یکی از خدام حرم سر رسید رفت کنارشان نشست. اول دخترکی که گریه کرده بود را نوازش کرد. بدون اینکه حرفی از گناه داشتن و دست نزدن کتاب ها بزند کمی با بچه ها گپ زد. بعد هم چند تا شکلات از جیبش در آورد و داد به بچه ها و کتاب ها را به قیمت یک شکلات از آنها خرید. بچه ها خوشحال و خندان شکلات را خوردند و رفتند برای بازی. انتخاب بعضی ها در حل مسائل، ستودنی است.