به پارک رسیدیم. من در گوشهای از پارک نشستم و امیر هم با دوستانش مشغول بازی فوتبال شد.
حدوداً یک ساعت شد که امیر خسته و نفس زنان آمد و کنار من روی صندلی نشست و با هیجان از نحوه بازی کردنش برایم گفت.
امیر:دیدی چه دریبلی زدم و شوت کردم؟ حیف که تو چارچوب دروازه نبود!
اینها را نفس نفس میزد و برایم میگفت. بطری آب را بدستش دادم و گفتم:
امیر میخوام امروز باهات صحبت کنم.
امیر: می دونم چی می خوای بگی، گوشم ازین حرفها پُره. مامان روزی هزار بار میگه چرا عزاداری هارو مسخره میکنی؟ چرا اینقدر عوض شدی؟ اگر اینجوری بگی فلان میشه، اگر اینجور بگی یه جور دیگه میشه. حوصله نصیحت را ندارم. داداش عیسی به دین خود موسی هم به دین خود. شما برو هیئت، منم میشینم پای فیلم و تلوزیون خودم.
-من اصلاً نمی خوام در مورد این چیزا حرفی بزنم، فقط می خوام نظرت رو بدونم که دلیلت از تغییر رفتارت و این رفتارها چیه چی شد که هیئت رو رها کردی؟ تو که همیشه نفر اول بودی و ما رو تشویق می کردی‼️
امیر: بذار خلاصه اش رو بگم: ببین هر سال چقدر پول خرج این مراسم میکنند! بودجه کشور رو میدن به این هیئتها چرا به فقرا کمک نمیکنن؟ چرا بجای گریوندن مردم دل چند تا بچه فقیر رو شاد نمیکنن؟
اصلاً می دونی این مداحا چند میلیون میگیرن برای گریوندن مردم؟ دو ماه تمام گریه و زاری و عزا! بسه دیگه چقدر عزاداری؟ چقدر گریه و زاری؟ ایرانیها تو زمان باستان اصلاً عزاداری نداشتن. همیشه شاد بودن و جشن و پایکوبی از وقتی که اسلام اومده، تو ایران همش عزاداریه اولین کشور غمگین دنیا هستیم ما.
می دونستی چقدر از بودجه کشور رو میدن تا حرم امامها توی عراق ساخته بشه؟ خوش به حال عراقیهاست دیگه!!
چرا این بودجه رو بجای خرج کردن تو یک کشور بیگانه که 8 سال با ما جنگید تو خود ایران خرج نمیشه چرا بودجه مملکت رو خرج میکنن برای عزاداری یک دین عربی، بعد تو ایران خودمون این همه فقیر داریم؟
کار درست رو شاه میکرده که عرب پرست نبود و اینجور مراسم ها و کارها تو زمان پهلوی نبود، همه اش ایران بود و ایرانی! بعد از انقلاب، شدیم یک کشور عرب پرست.
ادامه دارد...