در حالی که هنوز خستهی بازی بود با حرص و عصبانیت این حرفها را رگباری و پشت سر هم میگفت:
تو همه اینا رو میدونستی؟ نمیدونستی دیگه! چون اگر میدونستی مثل من این هیئت و مراسم رفتن ها رو رها میکردی.
از کلمه عرب پرست خیلی ناراحت شدم. ولی ترجیح دادم در برابر این حرف عکس العملی نشان ندهم.
-خب حرفهاتو گفتی گوش کردم حالا من یه سؤال بپرسم؟
امیر: ده تا بپرس! اما حرف من همینه که گفتم...
به شوخی گفتم: خودت گفتی ده تا بپرس هاااا باشه منم ده تا سوال دارم.
اما باید جواب بدی ها.
امیر: باشه جواب میدم
-اول: مخارج هیئت ها از کجا میاد
امیر: خب مثلا همین هیئت خودمون مردم کمک میکنن و خرجشو میدن
-آفرین پس از بودجه کشور نیست!!
اما امیر سکوت کرد.
-خب سوال دوم: چه کسایی میان شبا هیئت و شام میگیرن
امیر دوباره سکوت کرد
-ای بابا قرار شد جواب بدی!
امیر: معمولا مردم کم در آمد و افرادی که وضع مالی خوبی ندارن، خب گاهی هم آدمای پردرآمد و کسایی که وضع خوبی دارن هم میومدن و غذا میگرفتن...
و سرش را پایین انداخت
-آفرین اینجا یک نکته داره، چون غذا نذریه و کرم اهل بیت اینقدر زیاده که فقیر و غنی نداره و به همه غذا میدن. هیچکس حتی اون کسی رو هم که وضع خوبی داره از در این خونه دست خالی نمیره. درسته؟
و باز سکوت کرد و به زمین خیره شد
-سوال سوم: شبهای هیئت وقتی شام میدن یه بخش از غذاها رو کجا میبریم
امیر: می بردیم درِ خونه فقرا می دادیم و کلی هم خوشحال می شدن
و باز سرش پایین بود
-احسنت. من تو رو تحسین میکنم که به فکر فقرایی. اگر یه کم با دقت به کاری که هر سال تو هیئت انجام میدادیم نگاه میکردی نمیگفتی چرا به فقرا کمک نمیشه! حالا فکر کن ما دیگه غذایی توی هیئت نپزیم و اصلا این هیئت جمع بشه، اونوقت بنظرت دیگه غذایی هست که گیر کسی بیاد؟ یا غذا درب خانه فقیری برده میشد؟
ادامه دارد...