يكى از معيارهاى شایستهسالارى و شايستگى از نظر اسلام، داشتن «بينش سياسى» است؛ يعنى كسى كه واجد بينش سياسى مىباشد نسبت به افرادى كه فاقد آن مىباشند شايستگى بيشترى براى مديريت سازمان و جامعه دارد. منظور از بينش سياسى با توجه به معناى ريشه «سياست»، يعنى تدبير امور جامعه(1)، قيام به اصلاح امور آنها(2)و دورانديشى(3). اين است كه با شناخت دقيق مصالح افراد، سازمانها و جامعه، به اصلاح آنها قيام نموده تا بتواند از اين طريق در شرايط و موقعيتهاى مختلف امور آنها را به طور مناسبتر و شايستهتر تدبير و مديريت كند. بدينسان، مىتوان گفت : «سياست از لوازم اجتنابناپذير مديريت است و تنها كسى مىتواند به طور شايسته از عهده اداره گروه، سازمان و حكومت برآيد كه بينش سياسى داشته باشد.»(4)
لازم به يادآورى است كه بينش سياسى متفاوت از معيارهاىهاى ديگرى مانند «علم» و «بصيرت» مىباشد؛ زيرا منظور از علم، قوانين و مقرّرات موجود مىباشد و منظور از بصيرت، نورى است كه خداوند به وسيله كسب معنويت در اذهان افراد قرار مىدهد. اما منظور از بينش سياسى، آن چيزهايى نيست كه در لايههاى كتابها يا قوانين و مقرّرات به چشم مىخورد يا از جانب خداوند در اذهان افراد الهام مىشود، بلكه منظور از آن درك و فهم نكتههاى بسيار حياتى و پيچيده است كه از طريق نگاه جامع و نظاممند و تجزيه و تحليل مجموعه پديدههاى سياسى و اجتماعى با توجه به حوادث گذشته، حال و آينده به دست مىآيد. اينكه در روايات آمده است : «العالم بزمانه لاتهجم عليه اللوابس»،(5) اشاره به همين بينش سياسى دارد.
حضرت على(ع) در اينباره مىفرمايد: «من حسنت سياسته دامت رياسته» كسى كه بينش سياسى خوبى داشته باشد، رياستش تداوم مىيابد(6). نيز مىفرمايد: «آفة الزعماء ضعف السياسة»؛ آفتى كه زعما و متصديان رهبرى را تهديد مىكند ضعف بينش سياسى است(7).
بنابراين، از مباحث بيان شده اين واقعيت به دست مىآيد كه يكى از معيارهاى شايستگى از نظر اسلام، داشتن «بينش سياسى» است و كسانى كه واجد آن باشند، از شايستگى بيشترى برخوردارند.
ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ
1 ـ لويس معلوف، المنجد، ص 572، ذيل واژه السياسه.
2ـ ابن اثير، النهاية فى غريبالحديث و الاثر، ج 3، ص 75.
3 ـ علىاكبر دهخدا، لغتنامه، ج 29، ص 741، ذيل واژه سياست.
4 ـ محمّد محمدى رىشهرى، اخلاق مديريت در اسلام، ص 58.
5ـ ولىاللّه نقىپورفر، مجموعه مباحثى از مديريت اسلامى، ص25.
6 ـ محمّد محمدى رىشهرى، ميزان الحكمه، ترجمه حميدرضاشيخى، ح 9001.
7ـ همان، ح 8992