بیوفایی کوفیان
ذیالحجه سال۱۰ هجری قمری، همانگاه که رسول الله(ص) دست مبارک امیرالمومنین حضرت علی (ع) را بالا گرفتند و فرمودند: 《من کنت مولاه فهذا علی مولاه》 همانگاه بغض و کینه ناجوانمردان نسبت به خاندان عصمت و طهارت رسول الله(ص) شروع شد و حسادت آنان به ذریه رسول الله (ص)، آتش نفرت را بیشتر کرده و موجب بروز اهانتها، جسارتها و فجایع عظیمی از جانب معاندین و مخالفین اسلام شد.
داستان از آنجایی شروع شد که مردم بیوفای کوفی به سید و سالار شهیدان امام حسین (ع) نامه نوشتند که 《حضرتا! ما از درد و رنج به ستوه آمدهایم و آمادهی بیعت با تو هستیم، بیا و اداره امور کوفه را به عهده بگیر و امام و سرور ما باش!》ولی طمع و حب دنیا، چشم کوفیان نابخرد را کور کرده و تهدید بزرگان کوفی توسط عبدلله بن زیاد باعث شد که وقتی امام حسین (ع) با خاندان و یاران خویش، به کوفه رفتند کوفیان بیعت شکسته و با ابن زیاد(لعنه الله علیه) بیعت کنند.
سیدالشهدا امام حسین (ع) که از بیعت شکنی آنان مطلع شده بود، جان بر کف، اهل و عیال را در راه اسلام و برای قرب الی الله راهی بیابانهای کربلا کرد و با سیل عظیمی از سپاه یزدیان روبرو شد.
در همان روز، شش ماههاش، حضرت علی اصغر(ع)، بر روی دستان پدر با لبی خشکیده، کوچکترین شهید کربلا شد،
در همان روز حضرت رقیه(س)، دختر ۳ سالهاش کوچکترین یتیم و اسیر کربلا شد،
در همان روز جوانِ رشیدِ راست قامتش، حضرت علی اکبر (ع) در مقابل چشمان پدر، به سرخی خون آغشته شد.
در همان روز یادگارِ حسن اش، حضرت قاسم (ع) نوای احلی من العسل سر داده و شهد شهادت نوشید.
در همان روز برادرش، غرور و غیرت الله، حضرت ابولفضل العباس (ع)، با تنی تکه تکه سپرِ بلای سیدالشهدا(ع) شد.
در همان روز خواهرِ نجیبش حضرت زینب (س)، به درد های روح و جسمش لبیک گفت و تن به اسارت داده و آوای ما رایت الا جمیلا سر داد.
کوفیان بی وفا!
کجای دنیا رسم چنین است که مهمان دعوت کرده و از مهمانان به ضرب تازیانه پذیرایی شود؟
گوارای وجودتان باد نفرین سید و سالارمان امام حسین(ع) که فرمودند؛
《ای کوفیان! زشتیتان باد و بینوایی! سختیتان باد و نابودی! شما سرگشته ما را به فریاد خود طلبیدید و چون آماده آمدیم، شمشیر دست ما را بر ما تیز کردید! و آتشی را که بر دشمنان ما و شما شعلهور بود بر ما افروختید! .........》