#خنــــــــــد
-باباھہ هنگام اذان مغرب سیگار می کشید...
-همون وقت بچش داش وضو می گرفت که بره مسجد!!
-پدربزرگہ رو تختش نشسته بود و منظره را تماشا میکرد!
-پدر بزرگ رو به پسرسیگاریش ڪرد و گفت: تو خجالت نمیڪشی بچت داره میره مسجد، اون وقت تو داری سیگار می کشی؟!!
-سیگاریھ رو کردباباشوگفت:
-دیدی فرق بین تربیت من و تربیت خودتو!!!
-من دیگه حرفی ندارم اقا
#لبخنـــــد:
-شاهی از شیخ پرسید: اصالت بهتر است یا تربیت؟
-شیخ گفت: هر دو.اما اصالت بالاتر است.
-شاه گفت: نه تربیت مهمتر است. و برای اثبات حقانیت خود شیخ را به کاخ دعوت کرد.
-وقت شام فرارسید. سفرهای بلند پهن کردند، ولی تاریڪ بود و چراغے نبود. -پادشاه دستی زد و با اشاره او چهار گربه شمع به دست حاضر شدند و آنجا را روشن ڪردند.
- شاه گفت ما این گربههای نااهل را رام کردیم ڪه این نتیجه "تربیت" است!
-شیخ گفت: میپذیرم به شرط آن اینکه فرداشب هم گربهها مثل امروز چنین ڪنند.
-شیخ فردا شب طبق قرار به کاخ رفت تشریفات و سفره همان.
-در این زمان شیخ موشهایی را ڪه از خانه در جوراب ڪرده بود و برداشتھ بود را رها کرد.
- در آن هنگام یک گربه به شرق دیگری به غرب آن یڪی شمال و این یڪی جنوب ...
-شیخ گفت: اصالت گربه موش گرفتن است. گرچه تربیت بسیار مهم است ولی اصالت مهمتر.
- با تربیت میتوان گربه اهلی را رام كرد، ولی هرگاه گربه موش را دید به اصالت خود برمیگردد!!!
-اما آنچه از هردو اینها مهمتر استـــــ این است ڪه تربیت هرچیزے را در راستای اصالتش قرار دهی تا ماندگار باشد!!
-یادمان باشد اصالت بالقوه وجود هر انسانے، پرستش ومحبت خدا درقلبــــــــــ اوست. ڪه تنهــــــــــا با ⇦تربیت صحیح، ماندگار خواهد شـــــد..