خیلی ناراحت بود. شعله ور شدن خوشه های خشم را در زمین چشم هایش میدیدم. باعصبانیت رفت داخل آشپزخانه. شروع کرد به شکستن همه ظرف های چینی!
رفتم بشقاب را ازدستش گرفتم. سعی کردم آبی باشم برای خاموش کردن زبانه های خشمش. پرسیدم چرا؟
گفت: کارگاهی که همسرم در آن مشغول بود، در رقابت با جنس های بی کیفیت چینی، تاب نیاورد. خوب چینی ها ارزان ترند، هرچند بنجل. همسرم بیکار است. میفهمی بیکاری یعنی چه؟
ازهرچیزی که چین را برایم تداعی کند، متنفرم، حتی از ظروف چینی یادگاری مادرم.
....حرفی برای گفتن نداشتم. فقط به خودم قول دادم موقع خرید، جز #کالای_ایرانی، به هیچ چیز فکر نکنم و نگاهم به کالای ایرانی، #تعصبی باشد.