يكى از معيارهاى شايستگى «راستگويى» است. اين ويژگى در آيات بسيارى از قرآن كريم آمده است. براى مثال، در مورد حضرت موسى(ع) آمده است كه وقتى آن حضرت نزد فرعون آمد و او را دعوت به حق كرد، براى اينكه به عنوان يك مدير اعتماد ديگران را به خود جلب كند، مىفرمايد: من «راستگو» هستم.
يا خداوند خطاب به پيامبر اكرم(ص) مىفرمايد: اگر تو به عنوان يك مدير ميانى سخنم را درست به زيرمجموعههايت نرسانى و چيزى را بگويى كه من آن را نگفتهام؛ يعنى «راستگو» نباشى، من رگهاى قلبت را مىزنم و سرت را از تنت جدا مىكنم: (وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ فَمَا مِنكُم مِّنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِينَ) (الحاقه: 44ـ47)؛
و اگر ]او [پارهاى گفتهها بر ما بسته بود، دست راستش را سخت مىگرفتيم؛ سپس رگ قلبش را پاره مىكرديم؛ و هيچ يك از شما مانع از ]عذاب[ او نمىشديد.
حضرت على(ع) پيامبر را توصيف به صدق كرده مىفرمايد: «قد قال الرّسول الصادق فهو امينك المأمون»؛1 پيامبر راستگو كه امانتدار تو، و مورد وثوق تو مىباشد، گفته است.
نيز اميرالمؤمنين(ع) به عنوان مدير پس از پيامبر(ص) درباره خود، خطاب به افراد تحت مديريتش مىفرمايد: «و الذى بعثه بالحق و اصطفاه على الخلق، ما أنطق الّا صادقا»؛2 سوگند به آنكه او را به حق برانگيخت و بر آفريدگان برگزيد، كه جز به راستى سخن نمىگويم.
از مجموع اين آيات و روايات اين حقيقت به دست مىآيد كه شايسته است يك مدير در گفتار و كردار خود صداقت داشته باشد تا هم آنانى كه از نظر سلسله مراتب در مافوق او قرار دارند و هم افرادى كه زير نظر او فعاليت مىكنند، به او اعتماد كنند. بديهى است كه اعتماد متقابل شرط اساسى موفقيت در هر كار جمعى و ادارى مىباشد.
ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ
1 ـ محمدرضا حكيمى و ديگران، الحياة، ترجمه احمد آرام، ج 2،ص 302.
2ـ همان.