مرســـــــلون

بانک محتوای مذهبی مرسلون
MORSALUN.IR

خانه مطالب تو خواه پند بگیر خواه ملال
امتیاز کاربران 5

تولیدگر فیلم و صوت تولیدگر متن تولیدگر گرافیک

فاطمی هستم. از تاریخ 16 آذر 1393 کنشگری رو شروع کردم و همواره سعی کردم بهترین باشم. در این مسیر آموزش های لازم را پیگیری و از اساتید و مشاوران در تولید محتوا استفاده می کنم. من در نقش تولیدگر با قالب های تولیدگر فیلم و صوت تولیدگر متن تولیدگر گرافیک تولید محتوا می کنم.
من در مرسلون تعداد 147 مطلب دارم که خوشحال میشم شما هم ذیل مطالبم نظر بنویسید و امتیاز بدید تا بتونم قوی تر کار کنم.


محیط انتشار
مخاطب
0 0
تو خواه پند بگیر خواه ملال

با 0 نقد و بررسی | 0 نظر | 0 دانلود | ارسال شده در تاریخ چهارشنبه, 22 آذر 02

تو خواه پند بگیر خواه ملال

صدای سُر خوردن ماشین و بعد هم کوبیده شدنش به در پارکینگ آمد. بعد هم صدای جعبه دنده و دنده ای که درست جا نرفته بود. مادر در را باز کرد و سوز هوای سرد، به جانمان نشست. سرم را از روی ساک سفرم برداشتم و به پهلو خم شدم تا از لای در، پدر را ببینم که البته نشد. چند بار روی دست منصوره زدم بلکه از خواب بیدار شود اما نشد. 

- نمی شه که مرد. خطرناکه
+ خطر چی؟ حالا آپاراتی یک چیزی برای خودش گفته. من هر روز با همین ماشین سر کار می رم ها. 
- خب اونم خطرناکه. وسط جاده اگه لاستیکت ترکید می خوای چه کنی؟ زنجیر چرخ هم که نداریم. 
+ چقدر ترسو شدی خانم. یک چایی بده بخوریم و بعد ساک ها را می گذارم داخل ماشین و حرکت می کنیم. 
- چایی رو چشمم. اما اگر اجازه بدهی ما نیاییم. 
+ یعنی چی؟ 
- جون خودت دست خودته اما جون من و بچه ها نه. وقتی تعمیرکار گفته لاستیک به سیم رسیده و نباید تو جاده باهاش بری، یعنی نباید بریم و خطرناکه. 
+ باشه. تو نیا. ولی بچه ها را می برم. 
- ای بابا.. حالا بشین چایی بخور یک کم گرم بشی. هوا سرده. ماشین هم که بخاری نداره حسابی یخ زدی. 

پدر، بدون اینکه کاپشنش را در بیاورد، نزدیک بخاری نشست. لیوان چایی را از مادر گرفت. نگاهی به من انداخت و گفت: حسابی داره برف می یاد ها سعید . منصوره چه خوابه. بیدارش کن ساک ها را بگذاریم عقب ماشین. 
- لااقل یک زنگ به خواهرت بزن اوضاع آنجا را بپرس. 
+ می خوای چطور باشه. همه جا برف داره می یاد. 

مامان شماره عمه را گرفت و گفت که پدر تصمیم دارد همین امشب راه بیافتد و گوشی را دست پدر داد. مادر، دست من و منصوره را گرفت و داخل اتاق برد و در را قفل کرد. روی تخت دراز کشیدم و به حرفهای مادر فکر می کردم که خوابم برد. فردا صبح که بیدار شدم، برف دیشب نشسته بود و مادر با چشمان قرمز و پف کرده، نگران، پای تلفن نشسته بود. از پدر هیچ خبری نبود!

حضرت عيسى عليه السلام :قَد أبلَغَ مَن وَعَظَ ، وأفلَحَ مَنِ اتَّعَظَ .
 آن كس كه اندرز داد، وظيفه ابلاغ را به انجام رساند، و آن كه پند گرفت، رستگار شد.
بحار الأنوار : 73 / 121 / 110

نظرات 0 نظر

شما هم نظری بدهید
پرونده های ویژه نقد و بررسی آثار شبکه تولیدگران
تمامی حقوق برای تیم مرسلون محفوظ است | 1400 - 2021 ارتباط با ما