عده ای آنقدر متکبر و مغرور و جسورند که همه چیزز را زیر پا می گذارند و حاضرند همه چیز و همه کس را مسخره کنند. گروهی از افراد نادان نیز سخنان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و خود حضرت را مسخره می کردند و با انکار قیامت و زنده شدن مردگان می گفتند:
وَ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا هَلْ نَدُلُّکُمْ عَلى رَجُلٍ یُنَبِّئُکُمْ إِذا مُزِّقْتُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّکُمْ لَفی خَلْقٍ جَدیدٍ (7)سباء
و کسانى که کفر ورزیدند (به یکدیگر) گفتند: آیا شما را بر مردى راهنمایى کنیم که به شما خبر مىدهد که آن گاه که (در زیر خاک) به کلّى متلاشى شدید حتما (در جهانى دیگر) در آفرینشى نو ظهور خواهید کرد؟!
در آیه بعد حالت مشرکان راچنین وصف می کند . چون در نظر کفار زنده شدن اجساد بعد از فنا و پوسیدن، امرى عجیب بوده، آن قدر عجیب بوده که به نظرشان هیچ عاقلى به خود اجازه نمىدهد که چنین سخنى بگوید، مگر آنکه بخواهد مردم را دچار اشتباه و ضلالت کند، و منافع آنان را تصاحب کند، و اگر چنین منظورى در کار نباشد، چطور یک فرد عاقل مطلب به این روشنى را نمىفهمد؟ و نمىداند که بدن پوسیده دو باره زنده نمىشود.[1]
قرآن سخن این کافران را که در مورد حضرت سخن می گفتند، چنین بیان می کند:
أَفْتَرى عَلَى اللَّهِ کَذِباً أَمْ بِهِ جِنَّةٌ بَلِ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ فِی الْعَذابِ وَ الضَّلالِ الْبَعیدِ (8)
آیا او بر خدا دروغ بسته یا به نوعى جنون گرفتار است؟!» (چنین نیست)، بلکه کسانى که به آخرت ایمان نمىآورند، در عذاب و گمراهى دورى هستند (و نشانه گمراهى آنها همین انکار شدید است)
چون مساله در نظرشان محال مىنموده، لذا امر رسول خدا (ص) را که مدعى قیامت است، دایر بین دو چیز دانستند: یکى افتراء بستن به خدا، و دیگرى دیوانگى. آن وقت از یکدیگر مىپرسند: که به نظر شما این مرد کدام یک از این دو انحراف را دارد، آیا به خدا افتراء مىبندد، تا به اغراض خود برسد، و یا آنکه دیوانه است؟
و معناى آیه این است که: آیا به نظر شما این مرد عاقل است؟ و عالما و عامدا به خدا افتراء مىبندد؟ و دم از بعثت و قیامت مىزند؟ و یا آنکه به نوعى جنون مبتلا شده؟ و آنچه مىگوید بدون فکر مستقیم است؟
" بَلِ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ فِی الْعَذابِ وَ الضَّلالِ الْبَعِیدِ"
در این جمله سخن کفار را رد مىکند، و از تردیدى که ایشان کردند، که آیا چنین است یا چنان، اعراض نموده، حاصلش این است که: این مرد نه به خدا افتراء مىبندد، و نه دچار جنون شده، بلکه این کفار در عذابى قرار گرفتهاند که به زودى برایشان ظاهر مىشود، و چون اهل عذاب شدهاند، از حق دور گشتهاند، و در ضلالتى دور قرار گرفتهاند، آن قدر دور که به این زودیها نمىتوانند حق را تعقل کنند، و به آن ایمان بیاورند.
و اگر در جمله" بَلِ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ ..."، با اینکه مىتوانست بفرماید:" بل هم فى العذاب و الضلال البعید" به جاى ضمیر، نام آنان را مجددا ذکر کرده، براى این است که به علت وقوعشان در عذاب و ضلالت آنان اشاره نموده، و بفرماید علت آن این است که به آخرت ایمان ندارند.[2]
أَ فَلَمْ یَرَوْا إِلى ما بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنْ نَشَأْ نَخْسِفْ بِهِمُ الْأَرْضَ أَوْ نُسْقِطْ عَلَیْهِمْ کِسَفاً مِنَ السَّماءِ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیَةً لِکُلِّ عَبْدٍ مُنیبٍ (9)
آیا به آنچه پیش رو و پشت سر آنان از آسمان و زمین قرار دارد نگاه نکردند (تا به قدرت خدا بر همه چیز واقف شوند)؟! اگر ما بخواهیم آنها را (با یک زمینلرزه) در زمین فرومىبریم، یا قطعههایى از سنگهاى آسمانى را بر آنها فرومىریزیم؛ در این نشانهاى است (بر قدرت خدا) براى هر بنده توبه کار[3]
«این آیه کفار را اندرز مىدهد، و تهدید مىکند، و این عملشان را که آیات خدا را تکذیب کرده، و رسول خدا (ص) را استهزا کردند، جرمى بسیار بزرگ دانسته، و ایشان را نسبت به ارتکاب آن جرى و جسور مىخواند.
منظور از جمله" ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ ..." این است که بفرماید: آسمان و زمین ایشان را از جلو و عقب احاطه کرده، هر جا که نظر کنند آسمانى مىبینند، که بر سرشان سایه افکنده، و زمینى که روى آن هستند، نه از طرف بالا مىتوانند بگریزند، و نه از طرف پایین." إِنْ نَشَأْ نَخْسِفْ بِهِمُ الْأَرْضَ أَوْ نُسْقِطْ عَلَیْهِمْ کِسَفاً مِنَ السَّماءِ"- یعنى آسمان و زمینى که از بالا و پایین ایشان را احاطه کرده، با تدبیر ما مىگردند، و اداره مىشوند، و منقاد و مسخر ما هستند، اگر ما بخواهیم زمین دهن باز کرده، ایشان را در خود فرو مىبرد، و همه آنان را بدین وسیله هلاک مىکنیم، و یا آنکه قطعهاى از آسمان را بر سرشان مىکوبیم، و نابودشان مىسازیم. پس چرا از این حرفها دست بر نمىدارند؟
" إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِکُلِّ عَبْدٍ مُنِیبٍ"- یعنى در آنچه گفته شد (از احاطه آسمان و زمین بر انسانها، و اینکه آن دو به تدبیر ما اداره مىشوند، و همواره به فرمان مایند، اگر فرمان به زمیندهیم ایشان را در خود فرو مىبرد، و اگر به آسمان فرمان دهیم قطعهاى از آن بر سرشان مىافتد، و هلاکشان مىکند) خود آیتى است که براى هر بندهاى که بخواهد به خود آید و به خدایش برگردد بس است، و اگر این مردم به اینگونه امور بى اعتنایى مىکنند، و بر تکذیب این آیات جسورانه اقدام مىنمایند، جز بدین جهت نیست که ایشان مغرور و متکبرند، و روح سرکششان اجازه به ایشان نمىدهد که در برابر خدا تسلیم شده، و توبه نموده، به اطاعت او برگردند.»[4]
[1] ترجمه تفسیر المیزان، ج16، ص: 541
[2] ترجمه تفسیر المیزان، ج16، ص: 541
[3] ترجمه آیت الله مکارم شیرازی
[4] ترجمه تفسیر المیزان، ج16، ص: 542