اولین بار بود که به سفر اربعین میرفتم. آن هم از راهی که بیشتر مردم نمیروند. محمودیه؛ منطقهای نزدیک بغداد که همه راهیانش عراقیاند و بیشتر اهل بغداد. شب اول تصمیم گرفتیم در خانهی یکی از بچههای حشد الشعبی استراحت کنیم. با دو جوان عراقی مشغول گپ و گفت به عربی شدم. یکی شیعه و دیگری از اهل سنت بود. جوان شیعه اندکی که از گفتگو گذشت به خلیفه دوم توهین بدی کرد! به او تذکر دادم و سخن آیت الله سیستانی را مبنی بر ضرورت حفظ وحدت و احترام به عقاید اهل سنت یادآوری کردم اما توجهی نکرد.
جوان سنی اگر چه از بیاحترامیای که به عقیدهاش شده بود ناراحت بود اما به روی خود نمیآورد. سعی کردم با احترام صحبت کنم و افتضاح پیش آمده را جمع! در پایان سخنانم به آن جوان شیعه گفتم: «باور کن آن چه باعث شکلگیری گروههای تکفیری میشود همین تندیها و بیادبیهاست. شما دارید با این کار اهل سنت را به سوی وهابیگری هُل میدهید» جوان شیعه به فکر فرو رفت. دیگر وقت استراحت بود. برخاستم، خداحافظی کردم و به داخل اتاق رفتم اما صدای جوان سنی را میشنیدم که به دوستش میگفت: این جوان ایرانی، تفکرش عالی است!!