مقدمه
عدالت در واقع به نوعی یک اصل اجتماعی است که مانند رشتهای اجزای جامعه را به یکدیگر پیوند میدهد؛[1] همچنان که عدّه ای نیز به تحلیل مسائل مهمّ حکومتها و روشهای کشورداری پرداخته اند و قانون و عدالت را وجه تمایز بین انسانیت و حیوانیت برشمرده اند.[2]
در دوران اخیر در علوم مختلف، مباحثی مانند حقوق مردم و نهادینه شدن آن، بیش از مسئله عدالت مورد توجه قرار گرفته است و موضاعاتی مثل آزادی و حقوق مردم مطرح شده است؛ همچنان که در اعلامیههای جهانیان که در این قرنهای اخیر صادر شده است این مطلب کاملاً مشهود است. البته لازم به ذکر است که گرچه در میان نوشتههای اندیشوران سیاسی مسلمان نیز عدالت مورد توجّه قرار گرفته است، ولی تنها محدود به این که صفتی برای حاکم و فرمانروا باشد و یا وصفی برای کارگزاران، اما آنچه که به عنوان عدالت اجتماعی مدّنظر است، بخش زیادی را به خود اختصاص نداده است. در مباحث مطرح شده در تعداد بسیار ناچیز از سیاستنامههای دورههای اسلامی که موجود است نیز، تنها به بیان مصادیقی از عدالت اجتماعی اکتفا شده است؛ مثلاً خواجه نظام الملک مینویسد که پادشاه ناچار است که هفتهای دو روز به پرداختن به امور مظالم اختصاص بدهد و داد از بیدادگر بستاند و انصاف را بین مردم رعایت کند و سخن رعیّت را بدون واسطه گوش دهد و شکایتهایی که مهمتر بود را باید برای اطّلاع عموم نشر بدهد؛ چرا که اگر این خبر در مملکت پخش شود که پادشاه، هفتهای دو روز در جهت رفع ستمهایی که بر مردم روا شده، گوش به سخن متظلّمان و دادخواهان میدهد، باعث میشود که همۀ ظالمان بترسند و دستهایشان را از تعرّض به مردم کوتاه کنند و از بیم عقوبت و مجازات، هیچکس جرأت بیدادی کردن و دست درازی کردن را نخواهد داشت.[3]
در قرن اخیر مسئلۀ اعتدال و عدالت به عنوان یک شاخصۀ مهمّ در تنظیم عدالت اجتماعی موردِ توجه اندیشوران و دانشمندان شیعه نیز بوده است؛ مرحوم سیّد جمال الدین اسد آبادی بر این مسئله تأکید داشت که میبایست در جامعه برابری و برادری اجتماعی حاکم شود و مرحوم نائینی در ادارۀ جامعه بر اصولی تأکید ورزید که یکی از آنها عدالت اجتماعی بود، ولی قانون مساوات را اشرفِ قوانینی میدانست که برگرفته از سیاستِ اسلامی بود و آن را مبنا و اساس عدالت و روح تمامی آن قوانین میدانست و تمام مردم را در برابر قانون مساوی اعلام میکرد.[4]
فیلسوفان قرن اخیر نیز در بحثهای خود به موضوع عدالت اجتماعی توجّه زیادی نموده اند و آن را به عنوان یک فلسفه، مورد توجّه امام علی (علیه السلام) دانسته و به دنبال این بوده اند که جایگاه والای عدالت را در فقه بازیابی کنند و به همین خاطر از غفلت برحی از فقیهان نسبت به این اصل گلایه میکنند که با وجود اینکه از آیاتی از قرآن چون ﴿وَبالوالدین إحسانا﴾ و ﴿أوفوا بالعقود﴾ عموماتی در فقه به دست آمده است ولی با این همه تأکیداتی که در قرآن کریم بر روی مسئله عدالت اجتماعی شده، متأسّفانه یک قاعده و اصل در فقه از آن استنباط نشده و باعث شده که تفکرات اجتماعی فقهای ما دچار نوعی رکود شود.[5]
کلیدواژهها: قرآن، اندیشوران، فیلسوفان، عدالت، قانون.
----------------------------
پینوشتها:
. تاریخِ فلسفۀ سیاسی، مؤلّف ؟، ص ؟.
2. السیاسة، ارسطو، ص ؟.
3. سیر الملوک (سیاستنامه)، حسن بن علی (نظام الملک)، ج ١، ص 54.
4. تنبیه الامه و تنزیه المله، محمدحسین نائینی، ، ص 101.
5. بررسی اجمالی مبانی اقتصاد اسلامی، مرتضی مطهری، نشر حكمت، ص 27 ـ 26.