#خنـــــد
:از زبان کرونا:
- ازمن میترسین؟!
-به جنبه های مثبتم هم نگاه کنین!
-خرید عید لازم نداشتین
-میوه و آجیل گرون قیمتم لازم نشد
-آلودگی هوا کم شده
-تصادفات کم شده
-فقط نمی دونم چرا فقط سفرهای زمینی لغوشد! و هوایی سرجاشه!!!
-نکنه منو با خزندگان اشتبا گرفتین!!!
-تازه میگن الان واکسن: تولید انگلیس، ساخت کره، از هلند داره واستون میاد که زودتر به دنیا بگین بدرود.
#لبخنــــــــــد
- دو همسایه بودند که همیشه با هم دعوا داشتن.
- با هم قرار گذاشتند که هر کدام دارویی بسازه و به دیگری بده تا یکی بمیره و اون یکی راحت باشه
- قرعه به نام همسایه دوم افتاد. اونم یه سم قوی به همسایهاش داد.
-همسایه به خدمتکاراش گفت حوض رو براش از آب گرم پر کردن و یہ ظرف دوغ پر نمک هم آماده گذاشتن کنارحوض
همینکه سم رو خورد ظرف بزرگ دوغو سر کشید و وارد حوض شد. کمی شنا ڪرد و هر چه خورده بود رو برگردوند!
-صبح روز بعد سالم سراغ همسایش رفت و گفت: حالا نوبت منه که سمی بسازم. چند روزی صبر کن.
-اون خدمتکاراشو صدا کرد و نمدی گذاشت و به آنها گفت که از حالا فقط کارتون اینه که از صبح تا غروب این نمد رو با چوب بکوبید!
-همسایه اول هر روز میشنید که مرد همسایه که در تدارک تهیه سمه هر روز صب تا شب سم می کوبه! با هر ضربه که میشنید ترسش بیشتر میشد و به سم مهلک فکر میکرد!
-کم کم شبها از ترس، خواب از چشماش رفت و روزها با هر صدایی که از خانهی همسایه میشنید دلهرش بیشتر میشد!! صدای هر چوبی بر نمد براش ضربهای بود که در نظرش سم رو مهلکتر میکرد.
-روز سوم خبر رسید که او مرده! قبل از اینکه سمی بخوره.. اون از ترس مرده بود نه سم!!!
-حڪایت این روزهای برخی ازما