بسم الله الرحمن الرحیم
شعر در مورد حضرت زینب :
تو قافلـه سالار وفایی ، زینب
محبوبـه ذات کبریایی ، زینب
زهرا به مدینه از علی کرد رفاع
تو فاطمه کرب و بلایی ، زینب
حر بن یزید ریاحی :
روز عاشورا امام حسین علیه السلام همراه اباالفضل علیه السلام با عمرسعد ملاقات کردند . عمرسعد هم با سردارانش بود . یکی از سرداران لشکرش حرّ بود . امام حسین علیه السلام به او چند پیشنهاد کرد که عمرسعد قبول نکرد . وقتی امام حسین علیه السلام برگشت ، حرّ به عمرسعد رو کرد ، فرمود : هیچ کدام از این پیشنهادهایی را که حسین کرد ، قبول نمی کنی؟
گفت : نه! عرض کرد : با حسین جنگی کنم که آسان ترین او این باشد که سرها از بدن ها جدا شود و دست ها از پیکرها ...
مهاجربن اوس گوید : دیدم حرّ بدنش می لرزد . گفتم : ای حرّ! چرا می لرزی؟ این چه حالی است که تو پیدا کرده ای؟ اگر از سرداران کوفه از من سوال می کردند ، من از تو تجاوز نمی کردم .
این جا هم حرّ می خواهد خودش را زیر پا بگذارد . رو کرد و گفت : ای مهاجر! خودم را بین بهشت و جهنم می بینم ؛ به خدا قسم ، جز بهشت را انتخاب نمی کنم[1] . مهاجر گوید : یک وقت دیدم حرّ آرام آرام به سوی خیام حسین علیه السلام رفت . جملات و دعایش در لحظات آخر این است : (اللهم إلیک أنبت فتب علی)[2]؛ خدایا! من به سوی تو آمدم ، رویت را از من برنگردان! توبه من را قبول کن!!!....
نزدیک خیام حسین که می رسد ، من نمی دانم از مرکب پیاده شده بود یا نه ، ولی نقل است که : حسین علیه السلام به او رو کرد و فرمود : (إرفَع رَأسَکَ)[3]؛ سرت را بلند کن! این شرمندگی چیست که تو داری؟ تو بسمت ما آمدی . اولین حرف حرّ این است : آیا توبه من قبول است؟ امام می فرماید : بلی خداوند توبه پذیر است ... .
[1] اللهوف ص 103 ـ إعلام الوری ص 242 ـ تسلیه المجالس ج 2 ص 280
متن : فروي عن مولانا الصادق ع أنه قال سمعت أبي يقول لما التقى الحسين ع و عمر بن سعد لعنه الله و قامت الحرب أنزل الله تعالىالنصر حتى رفرف على رأس الحسين ع ثم خير بين النصر على أعدائه و بين لقاء الله فاختار لقاء الله رواها أبو طاهر محمد بن الحسين النرسي في كتاب معالم الدينقال الراوي ثم صاح ع أ ما من مغيث يغيثنا لوجه الله أ ما من ذاب يذب عن حرم رسول الله قال فإذا الحر بن يزيد قد أقبل إلى عمر بن سعد فقال أ مقاتل أنت هذا الرجل قال إي و الله قتالا أيسره أن تطير الرءوس و تطيح الأيدي قال فمضى الحر و وقف موقفا من أصحابه و أخذه مثل الأفكل فقال له المهاجر بن أوس و الله إن أمرك لمريب و لو قيل لي منأشجع أهل الكوفة لما عدوتك فما هذا الذي أرى منك فقال و الله إني أخير نفسي بين الجنة و النار فو الله لا أختار على الجنة شيئا و لو قطعت و أحرقت ثم ضرب فرسه قاصدا إلى الحسين ع و يده على رأسه و هو يقول اللهم إليك أنبت فتب علي فقد أرعبت قلوب أوليائك و أولاد بنت نبيك و قال للحسين ع جعلت فداك أنا صاحبك الذي حبسك عن الرجوع و جعجع بك و ما ظننت أن القوم يبلغون منك ما أرى و أنا تائب إلى الله تعالى فهل ترى لي من توبة فقال الحسين ع نعم يتوب الله عليك فانزل فقال أنا لك فارسا خير مني لك راجلا و إلى النزول يصير آخر أمر
[2] همان منبع
[3] بحارالانوار ج 44 ص 319
برچسبها: روضه, اما حسین, شناخت, معرفت, نسیم وحی
+ نوشته شده در چهارشنبه چهاردهم مهر ۱۳۹۵ساعت 18:5 توسط سیدمحمدمهدی مدنی | نظر بدهید