مرســـــــلون

بانک محتوای مذهبی مرسلون
MORSALUN.IR

خانه مطالب حسرت گذشته
امتیاز کاربران 5

تولیدگر متن

نوقلم هستم. از تاریخ 14 اردیبهشت 1400 کنشگری رو شروع کردم و همواره سعی کردم بهترین باشم. در این مسیر آموزش های لازم را پیگیری و از اساتید و مشاوران در تولید محتوا استفاده می کنم. من در نقش تولیدگر با قالب های تولیدگر متن تولید محتوا می کنم.
من در مرسلون تعداد 14 مطلب دارم که خوشحال میشم شما هم ذیل مطالبم نظر بنویسید و امتیاز بدید تا بتونم قوی تر کار کنم.


محیط انتشار
مخاطب
0 0
حسرت گذشته

با 0 نقد و بررسی | 0 نظر | 0 دانلود | ارسال شده در تاریخ دوشنبه, 05 دی 01

حسرت گذشته

 

قدم‌های تندش روی پله‌ها سر و صدا راه انداخته بود. با اخمی غلیظ، سخت مشغول یکی به دو کردن با خودش بود. انگار داشت بحثی را در ذهنش جمع‌بندی می‌کرد. به سمت اتاق مشاور رفت و در زد.

+بفرمایید

در را به آهستگی باز کرد و با نگاه خسته‌ای به مشاور منتظر اجازه برای نشستن شد.

+ بفرمایید عزیزم. راحت باش

-مرسی!

+خب من چطور می‌تونم کمکت کنم تا این اخم بزرگ تبديل به لبخند بشه؟

صدای امیدوارکننده‌ای داشت. ولی ذهنش را نمی‌توانست آرام کند! آب دهانش را قورت داد و نفسی عمیق کشید.

-ببخشید می‌تونم یه لیوان آب بخورم. خیلی خسته‌ام.

بعد از خوردن آب و نفس گرفتن دوباره، به فکر فرو رفت.

- راستش من که سنی نداشتم. نوجوون بودم که عاشقش شدم. فکر می‌کردم میتونه خوشبختم کنه. ولی ... راستش اوایل هم با هم خیلی خوب بودیم ولی مامانش همش ازم ایراد می‌گرفت. یه روز می‌گفت قدت کوتاهه، یه روز می‌گفت موهات چقدر بدحالته، یه روز دیگه ... خلاصه انقدر ازم ایراد بی‌خود گرفت تا منو از چشم شوهرم انداخت. الانم با یه بچه کوچیک نمی‌تونم برگردم خونه بابام.

+ چرا فکر برگشتی؟ همسرت اذیتت می‌کنه؟

- نه اصلا. خیلی هم باهام خوبه. ولی احساس می‌کنم جوونیمو حیف کردم کنارش. این خانواده از همون اول ازم توقع داشتن. نذاشتن لذت ببرم از زندگیم. دوس دارم برم یه مدتی نبینمشون.

+اگه یه مدت نبینی شون حالت خوب میشه؟

- نمی‌دونم. فقط می‌دونم خیلی خسته‌ام.

+ببین عزیزم تو، توی گذشته گیر کردی، چون نتونستی لذت کافی رو ببری. موندی همون دوران و همش فکرت درگیره. تو الان مادر یه بچه‌ای، برف‌های زمستون قبل آب شده و خیلی وقته وارد بهار شدی. سرمای زمستون رو وارد بهار نکن. سعی کن از فصل زندگیت به موقع لذت ببری. هر فصلی اقتضائات خودش رو داره.

نفسی عمیق می‌کشه و بعدش لیوان دوم آب رو سر می‌کشه. انگار چراغ امید رو توی دلش دوباره روشن کرده باشن. با لبخندی کم‌رنگ، از مطب روان‌شناس خارج میشه.

نظرات 0 نظر

شما هم نظری بدهید
پرونده های ویژه نقد و بررسی آثار شبکه تولیدگران
تمامی حقوق برای تیم مرسلون محفوظ است | 1400 - 2021 ارتباط با ما