مرســـــــلون

بانک محتوای مذهبی مرسلون
MORSALUN.IR

خانه مطالب حمد خداوند
امتیاز کاربران 5

تولیدگر متن تولیدگر سایر تولیدگر گرافیک

سید هستم. از تاریخ 26 فروردین 1398 کنشگری رو شروع کردم و همواره سعی کردم بهترین باشم. در این مسیر آموزش های لازم را پیگیری و از اساتید و مشاوران در تولید محتوا استفاده می کنم. من در نقش تولیدگر با قالب های تولیدگر متن تولیدگر سایر تولیدگر گرافیک توزیع گر پیام رسان تولید محتوا می کنم.
من در مرسلون تعداد 6 مطلب دارم که خوشحال میشم شما هم ذیل مطالبم نظر بنویسید و امتیاز بدید تا بتونم قوی تر کار کنم.


محیط انتشار
مخاطب
0 0
حمد خداوند

با 0 نقد و بررسی | 0 نظر | 0 دانلود | ارسال شده در تاریخ دوشنبه, 05 دی 01

تازه خورشید طلوع کرده بود .داشتم سر کار می رفتم و مشغول صحبت با همسرم بودم . در همان لحظه اطلاع نداشتم پسرم بیدار شده و پشت در خروجی حیاط ایستاده است. زمانی که خدا حافظی کردم و آمدم بروم .احمد رضا (پسر پنج ساله ام)با یک حالتی به نیت ترساندنم پرید روبرویم و بلند گفت باباآآآ .ظاهرا فرزندم قصد امتحان داشت بدلیل اینکه همسرم به او گفته بود که بابات در دنیا از هیچ چیزی نمی ترسد . روی زمین افتادم و گفتم الحمدلله(از قضای روزگار عادت خانواده ما این هست هر اتفاقی که بیافتد: الحمدلله می گوییم ).به دلیل اینکه انتظار بودن فرزندم پشت در را نداشتم. کمرم گرفت و با همان حالت خمیده از خانواده ام دوباره خداحافظی کردم و به سمت در خانه رفتم.در خانه را باز کردم و بیرون آمدم که یک دفعه صدای ترسناکی شنیدم. بعد آن دیدم یک چیزی خورد بالای سرم همین که نگاه کردم دیدم نصف قالپاق ماشین در بالای سرم به دیوار خورده است.لاستیک ماشین همسایه ترکیده است و آن قسمتی از قالپاق بود که اگر بخاطر حالت خمیده ام که بدلیل گرفتگی و درد کمرم نبود الان تو صورتم یا گردنم خورده بود. با سرعت بسیار زیاد با همان کمر گرفته و حالت خمیده برگشتم درون خانه. خانمم گفت صدای چه چیزی بود ؟خوبی؟ گفتم: هیچ چیز. الحمدلله

نظرات 0 نظر

شما هم نظری بدهید
پرونده های ویژه نقد و بررسی آثار شبکه تولیدگران
تمامی حقوق برای تیم مرسلون محفوظ است | 1400 - 2021 ارتباط با ما