تحفه هند
(گزیده خاطرات سفر به هندوستان - شهریور 97)
تیمور نگر - 1
ساختمان المصطفی در محله تیمور نگر دهلی نو قرار داشت. نیمههای شب به آن جا رسیدیم و بارها را از ماشین پیاده کردیم. بچه ها به راه افتادند و چون مسیر را بلد نبودند، از جلوی مرکز رد شدند و توجهی نکردند! احتمالا انتظار داشتند المصطفی تابلوی بزرگی داشته باشد که البته این گونه نبود! همه جا که کشور خودمان قم نیست بتوانیم هر کاری میخواهیم بکنیم! نیمههای کوچه بودند که کارمند محترم مرکز، گفت: «بچهها برگردید! زیادی رفتید جلو.» چند تا از بچهها زیادی جلو رفته و وسایلشان را جلوی یک در بزرگ گذاشته بودند و به خیال این که این جا ساختمان مرکز است، منتظر بودند تا در باز شود. اما تذکر آقای خوریانی، کارمند المصطفی باعث شد برگردند. آقای مُقیسه هم میان آنها بود. چون شب بود و در تاریکی، امکان حواسپرتی بیشتر است و از سوی دیگر، از دزدهای دهلی هم زیاد شنیده بودم، خیلی مراقب بودم تا وسیلهای را جا نگذارم. فراموش کردم این تذکر را به بقیه هم بدهم.
وارد ساختمان مرکز المصطفی شدیم. یک در بزرگ تیره که باز و بسته شدنش، انسان را به یاد درِ اماکن تاریخی و قلعههای پادشاهان قدیم میانداخت! همان ابتدای ورود، عکس امام، رهبری و گاندی در کنار یکدیگر، توجه مخاطب را به خود جلب میکرد.
آقای خوریانی، توصیه میکرد آرام حرف بزنیم. چرا که نیمههای شب بود و طبیعتا ساکنان ساختمان خواب بودند. منظورم طلبههای هندی جامعة المصطفی است. حدودا بیست طلبه آن جا مشغول به تحصیل مقدمات 2 ساله بودند تا بعد از آن به ایران بیایند و ادامه تحصیل را پی بگیرند.
در یکی از اتاقهای طبقه همکف، دور هم جمع شدیم تا جلسه توجیهی داشته باشیم. به شدت تشنه بودیم که ناگهان دیدیم خادم مدرسه با سینی پر از لیوانهای آب آمد. یکی از رسوم جالب هندیها، پذیرایی از میهمان با آب خنک است که شدیدا در آن وضعیت مقبول افتاد! آقای خوریانی شرایط را توضیح داد. گفت: «فعلا تا چند روز طلبهها هستند و نمیتوانید بیست و چهار ساعته از نمازخانه استفاده کنید. بنابراین، این اتاق طبقه همکف در اختیار شماست و البته یک اتاق هم در طبقه بالا که میتوانیم با هم ببینیم.» اتاق همکف، کولر گازی داشت و دو تخت و یک آشپزخانه و یک حمام نیمه کثیف!