مرســـــــلون

بانک محتوای مذهبی مرسلون
MORSALUN.IR

خانه مطالب خاطرات سفر تبلیغی به هندوستان-تیمور نگر 2
امتیاز کاربران 5.0

تولیدگر متن

علی بهاری هستم. از تاریخ 25 اردیبهشت 1394 کنشگری رو شروع کردم و همواره سعی کردم بهترین باشم. در این مسیر آموزش های لازم را پیگیری و از اساتید و مشاوران در تولید محتوا استفاده می کنم. من در نقش تولیدگر با قالب های تولیدگر متن تولید محتوا می کنم.
من در مرسلون تعداد 520 مطلب دارم که خوشحال میشم شما هم ذیل مطالبم نظر بنویسید و امتیاز بدید تا بتونم قوی تر کار کنم.


محیط انتشار
مخاطب
0 0
خاطرات سفر تبلیغی به هندوستان-تیمور نگر 2

با 0 نقد و بررسی | 0 نظر | 0 دانلود | ارسال شده در تاریخ دوشنبه, 05 دی 01

تحفه هند

(گزیده خاطرات سفر به هندوستان - شهریور 97)

تیمور نگر - 2

اتاق طبقه بالا، انصافا قابل سکونت نبود. در هوای به شدت شرجی هندوستان، تقریبا محال است بتوانید بدون کولر تاب بیاورید. اتاق مذکور به یک پنکه سقفی بسنده کرده بود. در حقیقت آن چه پنکه انجام می‌د‌اد، تولید باد خنک نبود، توزیع گرمای اتاق بود! بنابراین عطای اتاق جهنمی را به لقایش بخشیدیم و تصمیم گرفتیم هشت نفره در همان اتاقی سکنی بگزینیم که نهایتا برای اقامت سه نفر مناسب بود! انصافا اگر کسی بخواهد پرورش مرغ هم راه بیندازد به ظرفیت قفس و تعداد مرغ‌ها دقت می‌کند ولی چون ما از اول گفته بودیم سفرمان جهادی است و آماده‌ایم هر نوع سختی‌ای را تاب بیاوریم، دیگر جای گلایه نبود. آقای خوریانی ساعت سه بعد از نیمه‌شب و در شرایطی که خستگی و خواب‌آلودگی، همه جوره وجودش را فراگرفته بود، داشت امکانات ساختمان را تشریح می‌کرد و اطلاعات ضروری را به ما می‌داد و می‌خواست هر چه سریع‌تر به خانه برگردد تا بتواند به جلسه فردا صبحش برسد اما اصرار و سماجت برخی دوستان از جمله احمد بر طرح موضوعات غیر ضروری، به او اجازه نمی‌داد برنامه‌اش را عملی کند. در آن گیر و دار که همه شُرشُر عرق می‌ریختیم و خسته و تشنه و کلافه بودیم، احمد از آقای خوریانی می خواست سوزنی برایش پیدا کند تا بتواند به راحتی رم گوشی‌اش را تعویض کند. هر چقدر هم با چشم و ابرو و دست و بقیه اعضای بدن اشاره می‌کردیم، بی خیال نمی‌شد و کماکان سوزن می‌خواست. آخر سر آقای خوریانی، به آقای آغاز، خادم هندی مدرسه سفارش کرد تا برایش سوزن پیدا کند. آغاز، جوان سید دوست داشتنی‌ای بود که کمابیش فارسی را فهمید ولی نمی‌توانست به خوبی صحبت کند. آغاز، بنا بود در این سفر کمک کار ما باشد و وسایل مورد نیاز ما را تهیه کند ولی خیلی زود پایان پذیرفت و دیگر اثری از او ندیدیم! (در این مدت، مواردی از پیچش‌گری در میان هندی‌های عزیز رویت کردیم و مواردی هم برایمان روایت شد!)

خلاصه به هر سختی‌ای بود در اتاقک مد نظر جا گرفتیم و مستقر شدیم. بچه ها، فاز مسخره‌بازی و شوخی به راه انداخته بودند و به امکانات فوق العاده آنجا متلک می‌گفتند! مهدی می‌گفت: «هند اینه، اوگاندا چی بود؟» راست می‌گفت! ابتدا بنا بود این سفر به مقصد اوگاندا در شرق افریقا انجام شود که خدا را شکر بنا به دلایلی کنسل شد.

کم‌کم می‌خواستیم بخوابیم که متوجه شدیم کیف آقای مُقیسه، گم شده. اول سفر، حالمان گرفته شد و همه نگران شدند. شروع کردیم به گشتن هر جایی که ممکن بود گذاشته باشد! همه ی گروه کم و بیش کمک کردند ولی خبری از کیف نبود و خبر بد هم این که تبلتش در همان کیف بود!

نظرات 0 نظر

شما هم نظری بدهید
پرونده های ویژه نقد و بررسی آثار شبکه تولیدگران
تمامی حقوق برای تیم مرسلون محفوظ است | 1400 - 2021 ارتباط با ما