تحفه هند
(گزیده خاطرات سفر به هندوستان - شهریور 97)
تیمورنگر - 3
صبح با صدای احمد از خواب برخاستم. داشت با آب و تاب، خاطره رفتنش به معبد سیکها را تعریف میکرد. همین اول صبحی، ظاهرا یک معبد در نزدیکی محل اسکان پیدا کرده بودند و یا علی مدد!
معمولا در تکلّم از همه ظرفیت حنجره استفاده میکند. تصور کنید وقتی این میزان قدرت صوتی بالای سر انسانی که تازه از خواب بیدار شده، تولید شود چه حس و حالتی به او دست میدهد!
باران شدید دهلی، سر تا پای احمد و روح الله را خیس کرده بود. صدای شُرشُر آب را می توانستیم به راحتی بشنویم. از بارانهای وحشتناک دهلی، شنیده بودیم اما این بار تجربهاش میکردیم. احمد میگفت برای رفتن به معبد، باید کفش را در بیاوری، از توی یک حوضچه آب رد بشوی و سر را با دستمال بپوشانی! احترام به آیین ادیان دیگر و مراعات ضوابطشان، مشکل نبود. سختی کار آن جا بود که طبق فتوای مشهور فقهای شیعه، پیروان هندوییسم و سیک و بودا، اهل کتاب نیستند و نجساند! بنابراین اگر با دست خیس با آنان برخورد کنید، باید دست خود را بشویید. این فتوا را بگذارید کنار کاری که بچهها کرده بودند؛ با پای خیس از روی مکانهایی که قبلا با پای سیکها خیس شده بود رد شده و نجسکاری را به اوج رسانده بودند! بنابراین بعد از بازگشت از معبد، دوش گرفته بودند تا نجاست عارضه، برطرف گردد!
راستش را بخواهید خیلی دلم با این فتوا صاف نمیشد اما فضای گروه هم به گونهای نبود که بتوانم کرسی آزاد اندیشی راه بیندازم و مبانی فقهی، کلامی و معرفتشناختی خودم را مطرح کنم! میدانستم هند، کشوری است که بیشتر مردمش اهل کتاب محسوب نمیشوند و این، کار ما را در تعامل بیستروزه، سخت میکرد. بنابراین باید به فکر چارهای میبودم که کارمان را راحتتر کند.