خاطرات شیطان در ماه رمضان:
قسمت3: اون قضیه منتفیه
چقدر بدبختم من. یک بلایی سر من اومد که مجبور شدم که اون کاری نمیخواستم رو بکنم.
چه بلایی؟ میگم براتون. چه کاری؟ اینم میگم براتون.
خلاصه اوضاع انقدر بحرانی شد که مجبور شدم دست به دعا بشم و از خدا بخوام که کمکم کنه. نخندید دارم جدی میگم.
دستهامو بلند کردم و گفتم: «یا الله و یا رحمن و یا رحیم...» نه. من که با این اسماء خدا رو صدا نمیزنم. اینجوری گفتم: «یا منتقم و یا مذلل! یا مضل الظالمین و الکفار! خدایا! یادت هست دیشب دعا کردم که کاری کن مردم روزه گرفتن را فراموش کنند؟ خواستم بگویم اون قضیه منتفیه.»
الان میخواهید بگید این چه طرز دعا کردنه. آخه به جای اینکه ملت روزه گرفتن یادشون بره، روزه یادشون رفت. یعنی چی؟ باید خاطره امروز رو تعریف کنم تا بفهمید.
دیشب نشستم کلی فکر کردم که چطوری بتونم مانع روزه گرفتن مردم بشم. تا به یک راه حل جدیدی رسیدم. همون شب نشستم و کلی دعا کردم که خدایا یک کاری کن ملت روزه گرفتن یادشون بره. خودم هم کلی کتاب روانشناسی در مورد فراموشی و راه های فراموشی خوندم. نشستم کنار یک جوون و تمام تکنیکهای فراموشیرو روش پیاده کردم که کلا یادش بره روزه بگیره ولی از شانس همیشه بدم سحری خورد و نیت روزه کرد و خوابید.
من فکر کردم تمام تکنیکهای فراموشیم جواب نداد ولی نگو با تأخیر جواب میده.
ظهر که از خواب بیدار شد یادش نبود روزه است. دوتا لیوان چایی با کره و عسل و پنیر و گردو و آب پرتقال و شیر کاکائو با خامه عسل خورد. نامرد حالا که یادش رفته بود، صبحونه هتلی برای خودش درست کرده.
تمام این مدت یادش رفته بود روزه است و روزه اش سر جاش بود. ولی آخه زولبیا و بامیه که بخوری دیگه باید بفهمی ماه رمضونه دیگه. این دیگه نامردیه. اصلا این هیچی. دو ساعت بعدش برای ناهار، چلوکبابِ باقی مونده افطار دیشب رو گرم کرد و خورد. دیگه باید یادت بمونه که افطاری رو واسه چی خوردی. ولی کلا یادش رفته بود که روزه است و ما رو حسابی چزوند.
خلاصه دو ساعت مونده بود به افطار تازه یادش اومد که روزه بوده و افطار هم با اخلاص تمام خورد و روزه اش هم درست موند. تمام تلاشهای ما هم هیچی به هیچی.
خدایا! سریع الحسابا! شدید العقابا! داشتیم؟!
#محمدحسین_علیان
#رمضان
#روزه
#سبک_زندگی
@tanzac
لینک همین مطلب: «https://web.eitaa.com/#/im?p=@tanzac»
مطالب مرتبط
دلتنگیهای رمضان