#خاطره_دلنشین
اشعه های طلائی خورشید به مانند نوازش های دلنشین به سر و روی مریم فرود می آمد. با وجود گرمای هوا و داشتن چادر سیاهی که یادگار دوران شیرین برگشت به آغوش پر مهر خدا بود؛ ولی با روی گشاده و لبخندی شیرین از خورشید و اشعه هایش استقبال می کرد. همه را از خدا و توجه خاصه او می دانست . با یادآوری خاطره دلنشین دیروز از اعماق وجودش شادی را حس کرد.
مدتی بود با فرشته آشنا شده بود با رفت و آمد به خانه اش متوجه شد که موتور یخچال آن ها سوخته است. آنها بدون یخچال به سختی روزگار می گذراندند. از آن روز به بعد در فکر خرید یخچالی برای آن ها بود. بالاخره دیروز یخچالی را به عنوان هدیه به آن ها بخشید. با دیدن یخچال بزرگ و زیبا، دختر و پسر کوچک فرشته که وجودشان غرق شادی شده بود، بالا و پایین می پریدند و می گفتند: آخ جوون یعنی این یخچالِ خوشگل مال خود خودمونه؟ فرشته اشک شوق در چشمانش جمع شد و گفت: مریم جوون نمی دونم با چه زبانی از تو تشکر کنم الهی خدا بهت عوض بده.
مریم یقین داشت که خدا به او عوض می دهد؛ (1) ولی او فقط برای رضایت خدا این کار را کرده بود. امروز مریم می دید چه زود خداوند عوضش را داده بود. مادرش این فرشته الهی بر روی زمین، که مدت ها بود با او حرف نمی زد بی مقدمه به او زنگ زده بود و دلش را آرامشی خاص بخشیده بود.
*************
إمامُ الصّادقُ عليه السلام::أنفِقْ و أيقِنْ بالخَلَفِ (1)
امام صادق علیه السلام: انفاق كن و به عوض يقين داشته باش. .
بحار الأنوار : 96 / 130 / 57
#به_انتخاب_تو
#انفاق