خدایا شکر
بیدار که شدم دیدم ساعت از 7 هم گذشته. ونمازم قضا شده. پدر در اتاق را باز کرد وگفت: آقا مهران این هفته به علت استفاده زیاد و شبانه گوشی از پول توجیبی خبری نیست. سرم را پایین انداختم. دیگر در مقابل این تحریمها پوست کلفت شده بودم. اون لحظه فقط به شدت نیاز به سرویس بهداشتی داشتم. اما مگر می شد از سالن بگذرم ودر تیر رس نگاههای سنگین بی بی نباشم. بلند سرفه کردم تا بلکه کسی به فریادم برسد. جواب نداد. دوباره و سه باره سرفه کردم. هرچند چاره ای نبود اما با فشارسرفه ها نزدیک بود شلوارم را خیس کنم که در اتاق باز شد. بی بی با تسبیح زیبای تربتش به سمتم امد. قدمهای آرام بی بی ونگاهش صد تا شلاق بود به تنم. نشست و گفت: ننه خدا بنده هاشو خیلی دوست داره ها.خودش میگه اگه شمام دوستم دارید پس حرفمو گوش کنید. پاشو وضو بگیر وقضای نمازتو بخون مادر. سریع رفتم سمت سرویس و تو دلم گفتم: خدایا من غلط بکنم اگه دیگه نمازمو قضا کنم. شکرت حتی بابت اجابت مزاج.
''قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ'' سوره ال عمران. ایه 31