سلام مادرجان من ازطرف خدا دستور پیدا کرده ام که فردا به مسافرت بروم اگه زحمتی نیست توشه سفر مرا آماده کنید مادر : چشم فرزند عزیزم ، وصبح زود مادر مهربان قبل از اینکه همه بیدار شوند بلند می شود توی تنور آتش می ریزد و نان داغ و تازه ای را برای فرزندش آماده می کند و ماست تازه ای را هم که درست کرده بود را با انگورهای درشت و شیرینی را که فرزندش از باغ چیده بود را در خورچین پسرش می گذارد و با نام خدا راهی سفر می شود مادرکه گویا حس کرده بود شاید این آخرین دیدار او با فرزندش باشد با دل نگرانی فرزندش را راهی سفر می کند و زیر لب برای سلامتی فرزندش دعا می خواند این جوان که پیامبری از پیامبران الهی است با نام خدا سفر خود را آغاز می کند و به مقصد نامعلومی حرکت می کند می رود و می رود تا به یک روستایی می رسد که بهطور وحشت ناکی بوسیله بلا خونههایش واژگون شده بود و تمامی ساکنان این روستا از بین رفته بودند بدون اینکه کسی مانده باشد که لااقل جنازه ها را دفن کند ، به همین جهت اسکلت و جمجه های وحشت ناک این مردم یک صحنه ترسناکی را ایجاد کرده بود که حتی پیامبر خدا را هم به وحشت انداخت و در حالی که ترس وجودش را فرا گرفته بود سوالی برایش ایجاد شد و با تعجب به خود گفت: «چگونه خدا اینها را پس از مرگ، زنده مىکند؟!»
به محض اینکه این سوال در ذهنش ایجاد شد خدا او را یکصد سال میراند و بعد از گذشت صد سال دو مرتبه زنده شد بعد خود خدا ازاو می پرسد چند سال اینجا درنگ کرده ای ؟ او در حالی که فکر می کرد از خستگی خوابش برده بوده گفت: «یک روز یا بخشى از یک روز.» خداوند فرمود:«نه، بلکه یکصد سال درنگ کردى! (بعد خداوند به خاطر اینکه به آیندگان که این داستان را می خوانند قدرت خود را ثابت کند و آنها را متوجه کند که دنیا را همینطور عبث و بیهوده نیافریده بلکه گذرگاهی است برای دنیای ابدی که در انتظارشان هست ولی متاسفانه اکثر افراد انکار می کنند و زنده کردن انسان را بعد از مرگ محال می دانند ) به پیامبرش عزیر فرمود : نگاه کن به غذا و نوشیدنى خود (که همراه داشتى، با گذشت سالها) هیچ گونه تغییر نیافته است! (خدایى که یک چنین مواد فاسدشدنى را در طول این مدت، حفظ کرده، بر همه چیز قادر است!) بعد به خاطر اینکه تعجب پیامبرش را وقتی که اسکلت ها را دید برطرف کند فرمود : اکنون به «الاغ خود نگاه کن (که چگونه از هم متلاشى شده! این زنده شدن تو پس از مرگ، هم براى اطمینان خاطر توست، و هم) براى اینکه تو را نشانهاى براى مردم (در مورد معاد) قرار دهیم. و به خاطر اینکه هم حضرت عزیز با چشم خودش چگونه زنده شدن مرده ها را بفهمد هم دلیل قاطعی بر معاد جسمانی باشد فرمود: (اکنون) به استخوانها (ى مرکب سوارى خود نگاه کن که چگونه آنها را برداشته، به هم پیوند مىدهیم، و گوشت بر آن مىپوشانیم!» هنگامى که (این حقایق) بر او آشکار شد، گفت: «مىدانم خدا بر هر کارى توانا است».[1]
بلی عزیزان فقیر باشید یا ثروتمند ، قدرتمند باشید یا ضعیف تنها درصورتی می توانید درآخرت آسایش داشته باشید که تقوا داشته باشید و الا ولو ثروت تمام جهان را هم داشته باشید درد آن دنیا بدر شما نخواهد خورد پس بهتر است که از این داستان ها عبرت گرفته و مقداری هم به فکر آخرتمان باشیم
[1] آیه 259 بقره