مرســـــــلون

بانک محتوای مذهبی مرسلون
MORSALUN.IR

خانه مطالب داستان ماه رمضان
امتیاز کاربران 5

تولیدگر متن تولیدگر سایر تولیدگر گرافیک

سید هستم. از تاریخ 26 فروردین 1398 کنشگری رو شروع کردم و همواره سعی کردم بهترین باشم. در این مسیر آموزش های لازم را پیگیری و از اساتید و مشاوران در تولید محتوا استفاده می کنم. من در نقش تولیدگر با قالب های تولیدگر متن تولیدگر سایر تولیدگر گرافیک توزیع گر پیام رسان تولید محتوا می کنم.
من در مرسلون تعداد 6 مطلب دارم که خوشحال میشم شما هم ذیل مطالبم نظر بنویسید و امتیاز بدید تا بتونم قوی تر کار کنم.


محیط انتشار
مخاطب
0 0
داستان ماه رمضان

با 0 نقد و بررسی | 0 نظر | 0 دانلود | ارسال شده در تاریخ دوشنبه, 05 دی 01

کی از دوستانم مادرش متولد کربلای معلی است.پدر بزرگ دوستم از خادم های سابق حرم آقا قمر بنی هاشم بوده است و مدت زمانیه رحمت خدا رفته است.یک زمان که میرود در سرداب حرم جاییکه آب دور گردان قبر حضرت عباس علیه السلام هست .از آنجا تربت برمیدارد و این تربت را برای تبرک بین فرزندانش قسمت می کند.بعد چندین سال مادر دوستم برای زیارت و دیدن فامیل از ایران راهی کربلا می شود همیشه تربت را همراه خودش داشت و در کیفش می گذاشت.در کربلا کیفش رو میدزدند.با گریه میرود سراغ خواهر که کیفم رو بردند.اما هیچ چیزی از کیفم برایم مهم نیست و نمی خواهم فقط تربت امام حسین ع که بابا به همه ما داده بود رو می خواهم.خواهر میگوید ناراحت نباش .با خواهر دنبال تربت اصل میروند روبروی حرم حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام.یکدفعه خواهر میگوید یک آقایی روبروی ما دارد اشاره میدهد برو ببین چکار دارد میگوید منکه عربی بلد نیستم خودت برو.بعد لحظه ایی یکدفعه خواهرم صدایم زد و گفت بیا ظاهرا با شما کار دارند. رفتم سلامی کردم آن بزرگوار به من گفتند دستت رو باز کن و همین که دستم رو باز کردم کیسه اندازه کف دست گذاشتند در کف دستم.همینکه آرام کیسه رو باز کردم دیدم پر از خاک است و همینکه بو کردم دیدم عطرش همان عطر تربتی هستش که پدرمان برای همگی آورده بود.سرم رو بلند کردم که تشکر کنم و.... دیدم کسی مقابلم نیست...

نظرات 0 نظر

شما هم نظری بدهید
پرونده های ویژه نقد و بررسی آثار شبکه تولیدگران
تمامی حقوق برای تیم مرسلون محفوظ است | 1400 - 2021 ارتباط با ما