درس عاشورا؛ شَرّ شیرین
یکی از وجوه مهم و البته مغفول حادثه عاشورا، بعد کلامی آن است. البته عاشورا برای پژوهش های اعتقادی و کلامی، موضوعی غنی است اما این یادداشت کوتاه منحصرا اشاره ای گذرا به مساله شرّ دارد. یعنی سختی ها و درد و رنج هایی که انسان در دنیا با آن مواجه می شود. مقدمه را کوتاه می کنم و مستقیما به اصل مطلب می پردازم.
حسین بن علی در ظهر عاشوراء، سخت ترین رنج ها را تحمل کرد. عمیق ترین زخم ها بر جسمش نشست و تکان دهنده ترین مصیبت ها را به چشم دید. جوانش جلوی چشمانش تکه تکه و گلوی کودک شش ماهه اش دریده و دستان برادرش بریده و پیکرش متلاشی شد. خود نیز به هنگام شهادت ده ها زخم کاری به تن داشت و به سختی جان داد. حتی در برخی احادیث از شهادت ایشان، با عنوان قتل صبری یاد شده است. یعنی کشته شدن تدریجی و با نهایت زجر. با این وجود در لحظات آخر ذکر خدا می گفت و سپاسگزار نعمات او بود. این ماجرا در مورد خواهرش زینب کبری، عجیب تر است. او همه این وقایع را به چشم دید؛ وحشتناک ترین صحنه ها را نظاره گر بود و عمیق ترین مصیبت ها را درک کرد. اما نماز شبش در شام عاشورا ترک نشد!
به راستی چه می شود که یک انسان این همه داغ و مصیبت ببیند و سپس با افتخار بگوید: جز زیبایی چیزی ندیدم! چرا وقتی یک هزارُم این سختی ها را انسان معاصر می بیند، فریاد بر می آورد و همه آنچه نام مقدّس بر آن نهاده اند را به باد ناسزا می گیرد؟ به اندک تلخی و زجری، وجود خدا را منکر می شود و ریشه دین را می زند؟ آیا مصائب ما سخت تر از عاشورا است یا ایمان آنان سخت از اعتقاد ما بود؟ به گمانم هیچ کس منکر نیست که مصائب عاشورا برای کمتر انسانی تکرار شده است و بلکه می توان به قاطعیت گفت منحصر بفرد است. پس چرا انسانها این گونه در مقابل مصیبت های بسیار کوچک و رنج های گذرا، همه دین را به تیغ انکار سر می برند؟
شاید ریشه اش در راحت طلبی بشر امروز باشد. شاید هم انسان احساساتی تر شده است و به راحتی می شکند. به هر حال دلیلش هر چه که هست - البته مهم است و باید در پژوهشی مستقل و مفصل به آن پرداخت - خروجی اش، افزایش ارتباط و بستگی میان رنج و انکار است. یعنی هر چه بشر بیشتر رنج می کشد، منکر تر می شود. به گمانم یکی از مهم ترین پیام های عاشورا برای انسان مدرن، افزایش دامنه تحمل و صبر بر مصائب است که در دین حائز اهمیت بسیار و واجد برکات فراوان شمرده شده است.