دشمنی حسینعلی بهاء با برادرش میرزا یحیی
بهائیان مدعی هستند که ما با تمام مردم دنیا از هر نژاد و قبیله و آئینی صلح و سازش داشته و با کسی سر جنگ نداریم چرا که شعار ما وحدت عالم انسانیست. اما با نگاهی به زندگی خانوادگی میرزا حسینعلی بهاء معلوم می گردد که تنها چیزی که این خاندان به آن پایبند نبودند یا نتوانستند به آن جامه عمل بپوشانند همین وحدت عالم انسانی است هرچند این شعار بهائیان گوش فلک را کر نموده و عبدالبهاء نیز در سفر به به آمریکا بدان اشارت نموده است. وی در تعریف از این مسئله چنان با آب و تاب سخن رانده که جای هیچ بحثی را باقی نگذاشته است و در این باره در کتاب خطابات جلد 2 صفحه 146 می گوید: «دوم تعلیم حضرت بهاءالله وحدت عالم انسانی است جمیع بشر نوع انسان اند جمیع بندگان إلهی را خدا خلق کرده جمیع أطفال إلهی هستند خدا کلّ را رزق می دهد کل را می پروراند بکلّ مهربان است چرا ما نامهربان باشیم این است سیاست إلهیه».
هرکس این مطلب را بخواند، با خود خواهد گفت: عجب مطلب جالب و درستی! حتماً گوینده آن خود بدان عمل کرده و در میان خانواده خویش نیز آن را بمرحله اجرا گذاشته که چنین بدیگران را بدان سفارش می کند؟ اما این شعار برخلاف ظاهر زیبایش بوئی از واقعیت در این خانواده و فرقه پیدا نکرده است. زیرا میرزا حسینعلی نوری وقتی إدعای نبوت و رسالت نمود، با مخالفت عموم مردم مسلمان و علمای اسلام روبرو گشت که پیامبر اسلام (ص) را آخرین پیامبر آسمانی و إلهی می دانستند. اما میرزا حسینعلی بهاء هر کسی که با ادعای وی مخالفت ورزید، از در دشمنی برخاسته و با القاب زشت و ناپسندی او را مورد نوازش مهربانانه خود قرار داد. وی حتی زمانی که با مخالفت برادرش میرزا یحیی نوری نیز روبرو گشت، عوض اینکه برادرش را از باب اینکه از گوشت و خون اوست که با آراء او مخالف است و رابطه خانوادگی خود را با او حفظ نماید، با او نیز به دشمنی و ستیز برخاسته و فحش و الفاظ زشتی نبوده که نثار وی نکند.
مؤسس و بنیانگذار و پیامبر فرقه بهائی که منادی شعار وحدت عالم انسانی است، در کتاب های خود برادرش را گوساله لقب داده که او و پیروانش در جهنم قرار دارند و نمی توانند در هوای قدس صمدانی راه هدایت را پیدا نمایند و به آسمان عزّ إلهی وارد شوند. وی برادرش یحیی را انسانی ظالم، خبیث و مشرکی می خواند تنها و تنها به این دلیل که حاضر نشد در مقابل او سر تعظیم فرود آورد ه ادعای من یظهره اللهی او را بپذیرد. حسینعلی مازندرانی در کتاب بدیع صفحه 89 خطاب به یکی از پیروان برادرش میرزا یحیی چنین می گوید: «شما با انصاف کتاب مستیقظ را بخوان که درآن مرشدت میرزا یحیی فتوی بردم جمیع نفوس مقدسه داده … و کتاب دیگرش که درآن مخصوص دراماکن متعدده فتوی بر قتل کلّ نفوس داده مع ذلک جمیع را بحق راجع نموده و خود آن خبیث مشرک بحضرت أبهی (حسینعلی) عریضه معروض داشته و حال بخط خود او موجود است».
از چنین این عبارت هائی معلوم می گردد که هیچکدام از این دو برادر همدیگر را در ادعایشان صادق ندانسته و قبول نداشتند و به خون یکدیگر نیز تشنه بودند. به عقیده حسینعلی نوری برادرش یحیی نوری یک انسان ظالم، خبیث و مشرکی است که همتائی در عالم ندارد و خود حسینعلی و پیروانش نیز به اعتقاد میرزا یحیی نوری مهدورالدم هستند که باید کشته شوند. با چنین اوضاع و احوالی پیامبر فرقه بهائیت مردم را به محبت و مهربانی با دیگران دعوت می کند که خود با برادرش نامهربان بود و همینطور عبدالبهاء نسبت به برادرش محمد علی! انسان از این همه تناقض سرگیجه می گیرد.