دفاع از رسم الخط فارسی
بچهها رو جمع کرده بود با چه هيجاني راجع به فردوسي و رسم الخط و زبان فارسي ميگفت
يه تعدادي ازش حمايت ميکردن و يه عده هم سعي ميکردن جوابش رو بدن و باهاش مخالف بودن
يکي دو بار بين حرفاش شروع کرد بد گفتن راجع به علماء و اينکه اونا تلاش ميکردن تا زبان فارسي رو تبديل به عربي کنن و زبان ايراني رو از بين ببرن!
ديدم حق مطلب نيست که سکوت کنم و فقط تماشاچي باشم که هرچي دوست داره راجع به علما بگه.
رفتم کنار دستش ايستادم و دستمو گذاشتم روي شونهاش تا متوجه من بشه.
نيم نگاهي انداخت و گفت: چيه؟ اومدي دعوا؟
گفتم: من شبيه آدمايي هستم که اومدن دعوا؟!
دوباره نگاهم کرد و سرتا پايم را برنداز کرد و گفت: نه ولي دستت رو که رو شونهام گذاشتي تو دلم گفتم الانه که ميخواد منو بزنه با اين همه محاسن
گفتم: به قول بعضيا عصر گفتگو هست ديگه دعوا و جنگ معنا نداره
اومد دوباره حرفشو شروع کنه و معرکه بگيره که گفتم: نميخواي بدوني چهکارت داشتم
يه لبخند زد و گفت: ببخشيد داداشم يه لحظه فراموش کردم
لبخندي زدم و گفتم: اشکال نداره اثر جو اينجا هست
و بعد ادامه دادم: ميدونستي تو زمان پهلوي يه عده دنبال اين موضوع بودن که خط فارسي رو تبديل به خط لاتين کنن
يه کم فکر کرد و گفت: چه خوب بوداااا اگر اين کار رو ميکردن
يه اخم کردم بهش و گفتم تا الان ميگفتي خط فارسي، زبان فارسي؛ به خط و زبان عربي فحش ميدادي؛ چي شد لاتين خوب شد
بقيه هم به تأييد حرف من بهش اعتراض کردن.
يه کم به خودش اومد و از حرفي که زده بود شرمنده شد و گفت: خب زبان لاتين يک زبان بين المللي هست اگر الان اونجوري حرف ميزديم اينقدر نميخواست بريم کلاس زبان!
گفتم: عجب! من اصلاً حرفي از تغيير زبان نزدم. فقط گفتم تغيير خط!
ولي انگار شما ناراحت تغيير زبان و دلنگران خط و زبان فارسي نيستي. همش شعاره! چون اگر برات مهم بود، تمام موارد بايد برات مهم باشه؛ نه اينکه يه جا موضع بگيري و يه جا رهاش کني
گفت: اي بابا تسليم! خب که چي به جاش آخوندا دنبال تغيير زبان فارسي به عربي بودن
گفتم: اتفاقاً توي همين زمان پهلوي اگر آيتالله بروجردي نبودن و از خط فارسي دفاع نميکردن الان اثري ازش باقي نمونده بود تا الان ما بخوايم راجع بهش صحبت کنيم
گفت: واقعاً چنين اتفاقي افتاده يه آخوند از خط فارسي دفاع کرده
لبخند زدم و گفتم: آره اين فقط يک موردش هست موارد ديگه هم بخواي بعداً برات ميگم
منبع: به نقل از مرحوم آیت الله فاضل لنکرانی، چشم و چراغ مرجعیت، ص 161.