در جلسه قبل با توجه به آیات قرآن عصمت پیامبر اکرم را ثابت کردیم حال با توجه به آیات قرآن عصمت امامان را ثابت خواهیم نمود .
اولین آیه مورد بحث در این زمینه آیه «عهد » می باشد ،در اين آيه خداوند انتصاب حضرت ابراهيم عليه السلام را به امامت تبيين و نيز رسيدن اين مقام والا را به ظالمان نفى مىكند. خداوند متعال مىفرمايد:
«وَإِذِ ابْتَلى إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمامًا قالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتي قالَ لايَنالُ عَهْدِي الظَّالِمينَ» (سوره بقره: آيه 124.)
و ياد آر هنگامى را كه خداوند ابراهيم عليه السلام را به كلماتى ابتلاء و امتحان فرمود و آن امتحانها را به اتمام رسانيد. خداوند فرمود: همانا تو را براى مردم امام قرار مىدهم. [ابراهيم] عرض كرد: و از ذريه من نيز [به اين مقام خواهند رسيد]؟
همانگونه که مشاهده نمودید خداوند عهد خود که امامت باشد به ستم کاران نمی دهد . این آیه یکی از آیات مهم در شرط عصمت می باشد از این رو است که امامان علیهم السلام براى اثبات لزوم عصمت امام به اين آيه استناد و استدلال كردهاند.
راغب درباره معناى «ظلم» مىنويسد:
الظلمة عدم النور وجمعها ظلمات ... ويعبّر بها عن ا لجهل والشرك والفسق كما يعبّر بالنور عن أضدادها ... و «الظلم» عند أهل اللغة وكثير من العلماء:
«وضع الشيء في غير موضعه المختص به» ... والظلم يقال في مجاوزة الحقّ الذي يجري مجرى نقطة الدائرة ويقال فيما يكثر وفيما يقلّ من التجاوز، ولهذا يستعمل في الذنب الكبير وفي الذنب الصغير، ولذلك قيل لآدم في تعدّيه وفي ابليس ظالم وإن كان بين الظالمين بون بعيد.
قال بعض الحكماء: «الظلم ثلاثة: الأوّل: ظلم بين الانسان وبين اللَّه تعالى وأعظمه الكفر والشرك والنفاق ... والثّاني: ظلم بينه وبين الناس ... والثالث:
ظلم بينه و بين نفسه»( المفردات في غريب القرآن: 315- 316)
ظلمت عدم نور و جمع آن ظلمات است ... از جهل و شرك و فسق نيز به ظلمت تعبير مىشود، چنان كه از ضدّ اين امور به نور تعبير مىشود ... ظلم از نظر اهل لغت و بسيارى از عالمان، به معناى قرار دادن شىء در غير موضعى است كه به آن اختصاص دارد ... و به تجاوز از حق- كه حول نقطه مركز دايره مىگردد- ظلم گفته مىشود. چه اين تجاوز زياد باشد يا كم، در هر صورت ظلم ناميده مىشود و بر اين اساس در گناه كوچك و بزرگ استعمال مىگردد، از همين رو تعدى حضرت آدم نيز ظلم دانسته شده و ابليس ظالم ناميده شده است، هر چند كه بين آن دو ظلم فاصلهاى بسيارى وجود دارد.
با توجه به آيات قرآن نيز مىتوان مراتبى براى ظلم بيان كرد. مصاديق ظلم كه در قرآن بيان شده عبارتند از:
الف) شرك. خداى تعالى مىفرمايد:
«إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظيمٌ»( سوره لقمان: آيه 13)
همانا شرك ظلمى بزرگ است.
ب) كفر. درباره كافران آمده است:
«وَالْكافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ»( سوره بقره: آيه 254)
و كافران همان ظالمان هستند.
ج) افترا و دروغ بستن به خدا. خداى تعالى در اين باره مىفرمايد:
«فَمَنِ افْتَرى عَلَى اللَّه الْكَذِبَ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ»( سوره آل عمران: آيه 94)
پس آن كس كه پس از اتمام حجت بر خداوند دروغ بندد، پس همانان همان ستمكاران هستند.
د) حكم نكردن به آن چه خداوند نازل فرموده است.
«وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّه فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ»( سوره مائده: آيه 45)
پس كسانى كه پس از اين (حجّت) بر خدا دروغ بندند، البته هم آنان ستمكاران خواهند بود.
ه) تجاوز و تعدى از حدود الاهى.
«وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّه فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ»( سوره بقره: آيه 229)
و كسانى كه از حدود خداوند تجاوز كنند همانها ستمكارانند.
و) ظلم به نفس (گناه و معصيت).
«وَمِنْ ذُرّيَّتِهِما مُحْسِنٌ وَظالِمٌ لِنَفْسِهِ مُبينٌ»( سوره صافات: آيه 113)
و از فرزندانشان برخى نيكوكار بودند و برخى آشكارا بر خود ستمكار شدند.
ظالم به نفس در مقابل محسن آمده است و مىدانيم محسن در مقابل «مسيىء» قرار دارد.
ز) ترك اولى.
«وَلا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونا مِنَ الظَّالِمينَ»( سوره بقره: آيه 35)
و به اين درخت نزديك نشويد كه از ستمكاران خواهيد بود.
بيان علامه طباطبائى
ايشان در تفسير الميزان مىنويسد:
مراد از ظالمان در آيه شريفه «قالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتي قالَ لايَنالُ عَهْدِي الظَّالِمينَ» مطلق كسانى است كه ظلمى از آنان صادر شده باشد مثل شرك يا گناه، هر چند آن ظلم در قسمتى از عمرش بوده و پس از آن توبه كرده و صالح شده باشد.
از يكى از اساتيد ما رحمة اللَّه عليه در مورد كيفيت دلالت آيه بر عصمت امام سؤال شد.
ايشان پاسخ داد: مردم بر طبق تقسيم عقلى چهار دستهاند. يا در تمام عمر ظالم بودهاند و يا در تمام عمر ظالم نبودهاند. يا در ابتداى عمر ظالم بودهاند نه در آخر عمر، و دسته چهارم اين كه بر عكس آن باشد [يعنى در ابتداى عمر ظلمى از وى سر نزده و در آخر عمر ظالم شده است] شأن حضرت ابراهيم عليه السلام بالاتر از آن است كه امامت را براى دسته نخست و چهارم از ذرّيه خود درخواست كند. پس دو قسم باقى مىماند كه خداوند امامت يكى از آن دو را نفى كرده است. اين نفى مربوط به دستهاى است كه در ابتداى عمر ظالم بوده و در آخر عمر از ظلم دست برداشتهاند. در نتيجه دسته ديگرى باقى مىماند و آن دستهاى است كه در تمام عمر ظلمى از آنان سر نزده باشد.( تفسير الميزان: 1/ 274)
طبق این آیه شریفه به وضوح ثابت شد که کسی می تواند امام باشد که در طول زندگی خود اصلا ظلم نکرده باشد .
==================================================
برای مشاهده ی مطلب مرتبط
دلالت آیه کونوا مع الصادقین بر عصمت
عصمت در قرآن