دل تنگ شاه خراسان بودم،
بغض گلویم را گرفته بود،
گویی که گمگشته ای دارم،
بی قرار بودم و بی قرار و بی قرار....
پیر غلامی را دیدم که سالیان سال نوحه سرای این خاندان بود، شرح دلتنگی دادم و جوابی داد که هرگز فراموش نمیکنم.
وقتی گفتم دلتنگم ، گفت: میدانی از اینجا تا مشهد چقدر راه است؟
گفتم حدود ۱ روز ؟
گفت خیر، فاصله از هر جای دنیا تا مشهد به اندازه گفتن: ( السلام علیک یا علی بن موسی الرضا ) است.
و من با همین سخن پیرغلام، هر روز و هر روز، به مشهد میروم.