ارزشش و داشت
ارزشش و داشت یک لیوان معجون مخصوص گرفتم و یواشکی دور از چشم فروشنده ریختم توی ظرفی که از قبل حسابی چرک و کثیفش کرده بودم، رسیدم سر کلاس و از کیف ظرف رو در آوردم، گذاشتم روی میز، تعارف حسابیی به بچه ها زدم، بچه ها هرکی یه چیز خوشمزه با حال میل داره بسم الله.
قیافه بچه ها با دیدن اون ظرف چرک و کثیف دیدنی شده بود، اکثراً قیافه حالت تهوع به خودشون گرفته بودن، هر کسی یه چیزی میگفت، همهمه بچه ها که ساکت شد گفتم، بچه ها یادتونه میگفتید: «دل باید پاک باشه ظاهر مهم نیست»
این یه لیوان معجون مخصوصه که ۱۲۰ تومان ناقابل پولش و داده بودم.
حالا قیافه بچه ها دیدنی تر شده بود، همه میخندیدن، باز گفتم: خلاصه بچه ها هرکی میل داره بسم الله.
صدای خنده ها بالاتر رفت.
دریغ از یک داوطلب!
خلاصه ارزشش و داشت، من یه معجون مخصوص خریده بودم که هیچکس رغبتی به خوردنش توی اون ظرف کثیف پیدا نکرد و دورش ریختیم اما فردا خیلی از بچه ها با حجاب بهتر سر کلاس اومده بودن.