باور:
سیل پیامهایش ادامه داشت. از یک ساعت پیش که دیگر جوابش را ندادم تا حالا مدام صفحه گوشی خاموش و روشن میشد. تپش قلب گرفته بودم.با این حجم پیامی که میرسید و رنگ پریدهام، اگر مادر کنارم بود حتما متوجه میشد. در اتاق را قفل کردم و به تختم پناه بردم.
تنها چاره بلاک کردنش بود. همین کار را کردم. هر چند هنوز دلم راضی نمیشد. کمی چشمهایم را روی هم فشردم. با پروانه تماس گرفتم. تنها کسی بود که میتوانستم با او حرف دلم را بدون دغدغه بزنم. از رابطه یک ساله بین من و اشکان، که حالا فهمیده بودم اسمش داوود است، خبر داشت.
با آنکه میدانستم آن وقت از بعدازظهر خواب است، نتوانستم از او بگذرم. کمی که بوق خورد، خوابآلود جواب داد. گویا در حال جان دادن بودم.
اکسیژن کم آوردم. از جا بلند شدم و پنجره را باز کردم. صدایش که در اتاق پیچید، احوالپرسی کردم اما بعد آن دیگر طاقت نیاوردم. گریههایم پروانه را نگران کرد. مدام از دلیلش میپرسید. میان هق هق جوابش را دادم.
_پروانه اشکان بازیم داده. تازه فهمیدم این مدت بازیچهش بودم. همه چیزش فیک بود. از اسمش تا خانواده و کارش.
_چی داری میگی؟ از کجا فهمیدی؟
برایش از پیامها و اسکرینشاتهایی که از یک ناشناس دریافت کردم گفتم. از اینکه واقعیتهای زندگی اشکان را برملا کرده گفتم.
_همین؟ از کجا معلوم این آدمِ ندیده راست بگه؟
_پروانه من چتهاشونو دیدم. خود اشکان باهاش حرف میزد و با هم صمیمی بودن. اطلاعات این آدمو رد نمیکرد.
_از کجا معلوم؟ فکر میکنی کار سختیه اکانت به اسم و عکس اشکان درست کرده باشه و چت راه بندازه؟
آری امکانش بود اما رابطه من و اشکان هم مجازی بود و امکان واقعیت داشتن حرفهای آن ناشناس وجود داشت. چه مسخره بود که یک سال خوشی و ناخوشیم را، لحظه به لحظهام را، صرف آدمی کردم که حالا حتی به هر حرفی که زده بود شک دارم.
_پروانه اگه اشکان واقعا اونیکه گفته نباشه، چی کار کنم؟ یه ساله همه وجودم شده. چه جوری ازش بگذرم؟
پروانه دلداریم میداد اما خودش هم میدانست من در این مدت چه خط قرمزها که رد نکرده بودم. عکسهایی که برایش فرستاده بودم، واقعیتهایی که از پدر و مادرم مخفی کرده بودم و استرسی که به خاطر این مخفی کاری کشیده بودم را به یاد آوردم.
حرفهای پروانه آرامم نمیکرد. دنبال دلیلی برای ادامه رابطه با اشکان و یا قطع آن میگشتم.
_دخترهی دیوونه، دو ساعته حرف میزنم عین خیالتم نیست. میگم یه قرار بذار ببینش. شاید خیلی چیزا دستت اومد.
_من آدم حضوری قرار گذاشتنم آخه؟ ببینم و بدتر بهش وابسته بشم چی؟
_مثلا الان بهش وابسته نشدی؟ قرارای مجازی باهاش نمیذاری؟
بین نخواستن و باور کردنش با دلم و پروانه درگیر شدم.