مرســـــــلون

بانک محتوای مذهبی مرسلون
MORSALUN.IR

خانه مطالب دورهمی شیاطین - 3
امتیاز کاربران 5.0

تولیدگر متن

علی بهاری هستم. از تاریخ 25 اردیبهشت 1394 کنشگری رو شروع کردم و همواره سعی کردم بهترین باشم. در این مسیر آموزش های لازم را پیگیری و از اساتید و مشاوران در تولید محتوا استفاده می کنم. من در نقش تولیدگر با قالب های تولیدگر متن تولید محتوا می کنم.
من در مرسلون تعداد 520 مطلب دارم که خوشحال میشم شما هم ذیل مطالبم نظر بنویسید و امتیاز بدید تا بتونم قوی تر کار کنم.


محیط انتشار
مخاطب
0 0
دورهمی شیاطین - 3

با 0 نقد و بررسی | 0 نظر | 0 دانلود | ارسال شده در تاریخ سه‌شنبه, 28 آذر 02

دورهمی شیاطین - 3

شیطان بعدی بلند می‌شود. می‌گوید: «قربان! بنده تو روستای مشترک شیعه و سنی خدمت می‌کنم. مخ رئیس شیعه هیئت امنا رو تیلیت کردم تا قبول کرد یه جلسه عمرکشون تو خونش بگیره. رو مخ یَک‌یَکشون کار کردم تا پذیرفتند تو جلسه عمرکشون هیچ گناهی نوشته نمیشه. آهنگ گذاشتیم امشوشوشه لیپک لیلی جونه. جاتون خالی قربان. پیرمردهای شیعه که تو عمرشون دست هم نزده بودن چنان قری می‌دادن که ممد خردادیان باید شاگردی‌شون رو بکنه. از وقتی باور کردن که دل اهل بیت با این رقص‌ها شاد میشه هر روز بهنام بانی تمرین می‌کنن واسه جلسه بعدی. خبر به گوش اهل سنت هم رسیده. حمام خون تو راهه.» لبان ابلیس از هم باز می‌شود، مثل هندوانه شیرینی که با چاقو شکافته می‌شود. می‌گوید: «آفرین. گناه‌آفرین نمونه تویی واقعا. کس دیگه‌ای هم مونده؟» شیطانی از ته جمعیت دست بلند می‌کند. ابلیس اجازه می‌دهد صحبت‌هایش را شروع کند. می‌گوید: «ما تو صنف کبابی‌ها هستیم جناب ابلیس. گوشت قرمز بدجور گرون شده. کبابی‌ها یا باید قیمت رو ببرن بالا یا کیفیت رو بیارن پایین. ولی من این مشکل رو حل کردم.» ابلیس: «چطوری؟» شیطان: «کره خر». ابلیس: «اون که پدرته ولی چطوری مشکل رو حل کردی؟» شیطان: «نه قربان. سو تفاهم نشه. با گوشت کره خر. رو مخ چند تا کبابی با سابقه کار کردم. نتیجه داد. یه مدته دارن از گوشت خر استفاده می‌کنن» ابلیس: «هوشمندانه بود. مردم نمی‌فهمن؟» شیطان: «نه جناب! یه گوسفند می‌کشیم دو تا کره خر. گوشت‌شون رو با هم چرخ می‌کنیم، چنان بوی عطری راه می‌افته که ملت صف می‌کشن. ریشه خرهای منطقه رو سوزوندیم تا قیمت ثابت بمونه.» ابلیس: «شیطان باهوشی هستی. اگه خواستی منتقلت کنم واحد روحانیت، آخوند فریب بدی» ابلیس می‌خواهد جلسه را تعطیل کند اما یک نفر دست بلند می‌کند: «قربان عرایض من را هم بشنوید و بعد بروید» ابلیس کنجکاوانه نگاه می‌کند: «بگو برادر» شیطان جوان آغاز می‌کند: «یه مربی قرآن هست جوون و مجرد. دو ساله دارم بهش انگیزه میدم کلاس قرآن راه بندازه. استقبال خوبی هم شده از کلاس‌هاش.» ابلیس: «ابله این کجاش خوبه؟» شیطان ادامه می‌دهد: «صبر کنید قربان. هفته پیش بچه‌ها رو بردیم استخر. الان خونواده‌ها یه جوری از مسجد متنفرند که دیگه نماز هم نمی‌خونن» ابلیس لبخندی رضایت‌‍بخش می‌زند: «آفرین. دم همتون گرم. خسته نباشید. پایان جلسه رو اعلام می‌کنم. به امید دیدار مجدد»

نظرات 0 نظر

شما هم نظری بدهید
پرونده های ویژه نقد و بررسی آثار شبکه تولیدگران
تمامی حقوق برای تیم مرسلون محفوظ است | 1400 - 2021 ارتباط با ما