پدر گفت: «حالا ادامه بدیم یا نه؟»
احسان بلافاصله جواب داد: «بله، حتماً» پدر گفت: «خب، کجا بودیم؟»
گفتم: «آثار باستانی ایرانی!»
احسان پرسید: «این آثار باستانی کجاها هستند؟ کوروش رو چه جوری معرفی کردند؟ توی همهشون چهرهی کوروش یکسانه یا با هم اختلاف دارند؟ از توی کوروشِ اونا ذوالقرنین درمیاد»
صدای خنده پدر بلند شد:
«عجله نکن پسر! یکی یکی...
گفتم که فقط یکی دو جا!
کتیبه بیستون و مشهد مادر سلیمان (یا همین پاسارگاد).
در کتیبه بیستون، داریوش در ضمنِ شرحِ یک ماجرا، دو سه بار گفته: «بردیا پسر کوروش»، «کمبوجیه پسر کوروش» (۵). همین. اونجا حتی اشارهای به شاه بودنِ کوروش نکرده و فقط گفته که کمبوجیه پسر کوروش در این جا شاه بود.
و اما پاسارگاد...»
احسان بدون این که چشم از پدر بردارد، بسته بادام زمینی را جلوی من گرفت. من هم بسته را از دستش کشیدم و مشغول خوردن شدم... احسان همان طور که چشمش به پدر بود، به یک اخم همراه با لبخند بسنده کرد و زیر لب گفت: «دارم برات!»
پدر همچنان با حوصله داشت توضیح میداد: «در چند جای پاسارگاد، به این عبارت چهار کلمهای برخود می کنیم: "من کوروش، شاه هخامنشی". این عبارت به سه زبان هک شده: میخی فارسی باستان، عیلامی و بابِلی اَکّدی.»
احسان با اشتیاق گفت: «چه جالب! انگار داریم به جاهای خوبش میرسیم!»
پدر گفت: «بله، جالبتر اینه که در زمان کوروش هنوز خط میخی فارسی باستان اختراع نشده بود!»
احسان که کاملاً گیج شده بود، گفت: «پس یعنــــی...»
پدر جمله ناتمام احسان را تکمیل کرد: «یعنی از اعتبار علمی میافته و نمیتونیم بهش استناد کنیم.
حتی زمانش هم نامشخصه. فقط می تونیم بگیم از زمان داریوش اول (یعنی زمان اختراع خط میخی) به بعد بوده.
و نکته آخر، اینکه حتی اگر کتیبههای پاسارگاد رو میشد به خود کوروش نسبت داد، باز هم اطلاعات خاصی به دست نمیآوردیم. یادتونه که با هم چندین ویژگی ذوالقرنین رو شمردیم. از عبارت "من کوروش، شاه هخامنشی" کدوم یکی از اون ویژگیها رو می تونیم استخراج کنیم؟!»
ادامه دارد...